زندگی نامه محمد خزائلی/ از تاسیس اولین مدرسه نابینایان تا لقب طه حسین ایرانی

محمد خزائلی کیست؟ زندگینامه محمد خزائلی چگونه است؟ معرفی بیوگرافی معلم فداکار محمد خزائلی. به گزارش پایگاه خبری امیدرسان، یکی از رسالت‌های اصلی پایگاه خبری امیدرسان، معرفی افراد شاخص و چهره های ماندگار کشور عزیزمان ایران است که در کنار تمام افتخارات زندگی حرفه‌ای خود، پایبندی به انسانیت و اخلاق را از یاد نبرده‌اند.

آن‌ها که علم و عمل را به هم‌آمیخته‌ و نقش زیبایی در عالم انسانی ترسیم کرده‌اند.

خواندن خاطرات بعضی از بزرگان علم و فرهنگ آن‌قدر دلنشین است که می‌تواند برای بسیاری الهام‌بخش باشد.

اینکه می‌شنوی پزشکان دلسوزی بوده‌اند که بدون هیچ‌چشم داشتی کوچه به کوچه دنبال درمان بیماران بی‌بضاغت می‌رفتند و از خرج دارو و درمان تا کرایه ماشین او را حساب می‌کردند.

سرگذشت معلمی که برای شاگردان فقیر و بی‌بضاعتش از هیچ کاری دریغ نداشتند و حتی سر و صورت بچه‌ها را با دست خودش شست‌وشو می‌داد، شورآفرین نیست؟

چه بسیار بزرگانی که به حق بزرگ بودند و شریف، هیچ بدگویی و توهین و تهدیدی آن‌ها را وادار به تلافی و مقابله به مثل نکرد. شریف زندگی کردند و پاک از این دنیا رخت بر بستند.

در این راستا با محبت انتشارات پناه از هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس بر آن شدیم تا چنین افرادی را به عنوان الگوهای رفتاری به جامعه معرفی و از اینکه چنین شخصیت‌های ارزشمندی را در کنار خود داشته و داریم به خود افتخار کنیم.

گفتنی است در بخش انتهایی این صفحه آدرس وبگاه انتشارات پناه و موسسه شمس الشموس به شما فرهیخته گرامی معرفی خواهد شد تا بتوانید با محصولات فرهنگی و کتب ارزشمند این موسس آشنا شوید.

بیوگرافی و جزئیات زندگی معلم مهربان محمد خزائلی

ولادت: 1292 ش (اراک)
وفات: 1353 ش (تهران، بهشت‌زهرا)
تحصیلات: زبان و ادبیات فارسی، الهیات، حقوق (دانشگاه تهران)
برخی فعالیت‌ها: تدریس در دانشگاه و مدارس، تأسیس مدارس و آموزشگاه‌های خاص نابینایان

از آن ‌روز که نصرالله به آموزشگاه آمده بود، چند سالی می‌گذشت. خودش هم نمی‌دانست چطور او را از مدرسه شبانه‌روزی به آموزشگاه نابینایان منتقل کردند.

برای او که پسر کم‌بضاعت نابینایی بود، کشف این چیزها ساده نبود. همین‌قدر شنیده بود که خانمی به اسم افتخاری از طرف آقای دکتری به اسم خزائلی مأمور شده پرونده او را از مدرسه بگیرد و به آموزشگاه نابینایان خزائلی بیاورد.

در این چند سال توانسته بود دبیرستان را تمام کند. حالا مدت کمی بود که در مدرسه عالی ترجمه درس می‌خواند. هر روز که می‌گذشت بیشتر قانع می‌شد که درس و دانشگاه را رها کند و پی کاری برود. شهریه‌های مدرسه عالی سنگین بود و او هم باید خرج خانواده‌اش را می‌داد.

این شد که به سراغ دکتر خزائلی رفت، همان کسی که سال‌ها قبل بی‌خبر او را به آموزشگاه آورده بود. گرچه نصرالله از آموزشگاه رفته بود اما دکتر خزائلی همچنان پیگیر زندگی‌‌اش بود. بعد از سلام و احوالپرسی، به دکتر خزائلی گفت: راستش دیگر نمی‌خواهم درس بخوانم.

شهریه سنگین است و من باید خرج چند نفر دیگر را هم بدهم. با این چشم‌های بی‌سویم تا همین‌جا هم زیاد درس خوانده‌ام! دکتر خزائلی که خودش هم نابینا بود، با همان شوخ‌طبعی همیشگی‌اش به نصرالله گفت: «تو غلط می‌کنی که درس نمی‌خوانی! همین فردا می‌روی به مدرسه عالی ترجمه و می‌گویی به علت مأموریت اداری مجبوری یک سال مرخصی بگیری.»

زندگینامه محمد خزائلی

نصرالله انتظار شنیدن چنین جوابی را نداشت. از شنیدن این پیشنهاد تعجب کرد اما می‌دانست باید به دکتر خزائلی اعتماد کند. آن زمان به‌صورت قراردادی با وزارت فرهنگ و هنر کار می‌کرد.

فردا به مدرسه عالی ترجمه رفت و عیناً آنچه را که دکتر خزائلی به او توصیه کرده بود، به دکتر آرین‌پور گفت. بعد از جلب موافقت دکتر آرین‌پور، بی‌آنکه هیچ شهریه‌ای بپردازد در کلاس‌های دکتر خزائلی شرکت می‌کرد تا یک سال بعد که توانست با درجه ممتاز در رشته موسیقی‌شناسی دانشگاه تهران پذیرفته شود.

سال‌ها از آن زمان می‌گذرد. بیشتر از چهل سال است که دیگر دکتر خزائلی در این دنیا نفس نمی‌کشد. نصرالله آن پسرک نابینا حالا استاد موسیقی است و آموزشگاه خودش را دارد.

هنوز هم خودش را شاگرد خزائلی می‌داند. به همین خاطر است که وقتی به آموزشگاه او بروید، می‌بینید تابلویی به دیوار زده که روی آن نوشته شده است: « از نابینایان هیچ شهریه‌ای دریافت نمی‌شود.»

بیماری آبله و نابینایی و مسیر جدید زندگی خزائلی

محمد خزائلی در کرهرود اراک به دنیا آمد. هجده ماهه بود که به آبله مبتلا شد. این بیماری او را تا پایان عمر نابینا کرد. آن زمان برای اغلب کودکان رفتن به مکتب‌خانه اولین و آخرین راه برای درس ­خواندن بود. محمد نیز از هفت‌سالگی به مکتب رفت. کنار کودکان دیگر می‌نشست و با کمک حافظه پرقدرتش آیات قرآن را تنها از راه شنیدن حفظ می‌کرد.

به‌این‌ترتیب تا نه‌سالگی کل قرآن را به حافظه سپرد. آن‌قدر به قرآن مسلط شده بود که گاهی از معلم مکتب‌خانه هم ایراد می‌گرفت! پدر که می‌دید مکتب‌خانه دیگر چیزی به دانش پسرش اضافه نمی‌کند، بعد از مدتی تصمیم گرفت او را به مدرسه بفرستد. به‌این‌ترتیب محمد در شانزده‌سالگی وارد مدرسه شد.

آن سال‌ها خبری از خط بریل و کتاب‌های مخصوص نابینایان نبود و او باز هم جز تکیه بر حافظه راهی برای آموختن مطالب نداشت. در آن مدت درس‌ها را برایش می‌خواندند و او تا ششم ابتدایی با حافظه مثال‌زدنی‌اش هر سال با رتبه اول قبول می‌شد.

گاهی همراه دوستانش برای گردش از شهر بیرون می‌رفت. اگر گذارشان به قبرستانی می‌افتاد، روی نوشته‌های قبرها دست می‌کشید و با لمس­کردن، شکل حروف فارسی را در ذهن مجسم می‌کرد.

زندگینامه و معرفی زوج فداکار مهرانگیز حسن شاهی و محمدحسن وجدانی نژاد/ از کوتاه کردن موی سر به نشانه همدردی تا وقف زندگی برای کودکان نابینا

این سنگ‌نوشته‌ها برای او تنها روزنه‌ای بود که او را‌ به دنیای حروف و اعداد می‌برد. در نبود نوشته‌هایی به خط بریل، محمد به همین صورت درس خواند تا بعد از گرفتن گواهی ششم ابتدایی با معدل بیست، دوره متوسطه را شروع کرد.

تا سال سوم دبیرستان همه ‌چیز گرچه به‌سختی اما بی هیچ مانعی طی شد. نوبت که به امتحانات نهایی سال سوم رسید، چون به‌تنهایی قادر به خواندن سؤالات و پاسخ‌گویی نبود، به او اجازه شرکت در امتحانات نهایی داده نشد.

پس از ماه‌ها مکاتبه با مسئولان، سرانجام قرار شد کسی به‌عنوان منشی سؤالات امتحان را بخواند و او پاسخ دهد. این اولین بار بود که در نظام آموزشی ایران به نابینایان اجازه داده شد در امتحانات از منشی استفاده کنند. به‌این‌ترتیب محمد با غلبه بر مشکلات بسیار سرانجام با رتبه اول دوره دبیرستان را تمام کرد و مدال علمی نیز به گردن آویخت.

روزی که او در دبیرستان امتحان زبان فرانسه می‌داد، تنها با یک بار گوش­‌کردن به قرائت سؤالات امتحانی توانسته بود با نمره بیست قبول شود. از طرف دیگر یادگیری زبان فرانسه را نزد یکی از ارامنه جلفا آغاز کرده بود. نبوغ او نه‌تنها در آموختن از معلم، بلکه در آموزش شاگردانی نیز که به منزلش می‌آمدند، به‌خوبی نمود داشت.

این شاگردان خصوصی هم‌کلاسی‌هایی بودند که از همان سال‌های دبیرستان برای کمک‌گرفتن در فراگیری دروس به منزل خزائلی رفت‌وآمد داشتند. دوره دبیرستان با موفقیت و تلاش و پشتکار طی شد. خزائلی بدون داشتن امکاناتی که بعدها در اختیار نابینایان قرار گرفت، همپای دیگران پیش می‌رفت.

آزمون سخت استخدامی و موفقیت در یک شرط ناعادلانه

این موضوع نشان می‌داد که از عهده کارهای بزرگ‌تر هم به‌خوبی برخواهد آمد اما چند سالی طول کشید تا توانست به دیگران ثابت کند که از عهده تدریس بر می‌آید.

شرط استخدام این بود که در شروع به کار در کلاس ششم ابتدایی تدریس کند و تمام دانش‌آموزان کلاس او نیز قبول شوند. تلاش‌های او این بار نیز نتیجه داد و همه 38 نفر دانش‌آموز کلاس قبول شدند.

با گذراندن چنین شرط ناعادلانه‌ای که بسیاری از معلمان سالم هم از عهده آن بر نمی‌آمدند، خزائلی در سال 1321 به استخدام وزارت فرهنگ درآمد.

پس‌ازآن چند سال در دبستان‌های شهرهای گلپایگان و خمین، سپس دبیرستان‌های اراک درس داد. حتی دروسی نیز همچون هندسه را که به ترسیم اشکالی روی تخته سیاه نیاز داشتند؛ به‌خوبی تدریس می‌کرد. این تلاش‌ها مدال درجه اول علمی را برای او به ارمغان آورد.

در این سال‌ها در کنار تحصیل و تدریس به فکر تشکیل خانواده افتاد. او در سال 1318 با صدیقه عظیمی عراقی که از شاگردانش بود، پیوند زناشویی بست.

این ازدواج که در پی عشقی دوطرفه سر گرفته بود، نخست با مخالفت خانواده دختر روبه‌رو شد. پافشاری آن دو عاقبت نتیجه داد.

ثمره این ازدواج هشت فرزند بود. همسر دکتر خزائلی در کنار تربیت و سروسامان­دادن به امور این خانواده پرجمعیت، یار و مددکار همسرش در مطالعه کتاب و کارهای علمی بود. به مدد این همسر همراه و کاردان بود که استعداد و نبوغ خزائلی در مطالعه کتاب‌هایی در زمینه‌های مختلف علمی از ادبیات عرب، فلسفه، فقه، کلام و تاریخ اسلام به ثمر نشست.

شایسته خزائلی درباره فضای حاکم بر خانه پدری چنین می‌گوید: در خانه ما هرگز حرفی از چشم و دیدن گفته نمی‌شد. مادرم با داشتن هشت فرزند سخت مشغول بود. رفتارش با ما جدی بود و مسئولیت‌هایی را برای همه‌مان تعیین کرده بود.

از زمانی که هریک از ما شروع به خواندن و نوشتن می‌کردیم، کم‌کم مسئولیت خواندن کتاب‌های موردنیاز پدرم نیز بر عهده‌مان گذاشته می‌شد؛ مثلاً من در شش‌سالگی خواندن را با کارت تبریک‌های عید که پستچی با گونی برای پدرم می‌آورد، شروع کردم.

روزهای تعطیل پدرم همیشه با خود چند کتاب می‌آورد تا من و خواهرها و برادرهایم برایش بخوانیم. مادر و پدرم رابطه عاشقانه‌ای با هم داشتند، به‌طوری‌که ساعت‌ها با هم حرف می‌زدند. او به مادرم بسیار احترام می‌گذاشت و بدون مشورت و نظرخواهی از مادرم کاری انجام نمی‌داد.

وقتی پدر در خانه بود، بچه‌ها از سروکولش بالا می‌رفتند و مادرم همیشه به شوخی به او می‌گفت: «تو وقتی در خانه هستی، بچه‌ها سرکش می‌شوند!»

ورود به دانشکده الهیات و ادامه راه مسیر موفقیت

خزائلی به‌این‌ترتیب در سال 1321، زمانی که 29 سال داشت در کنکور شرکت کرد و توانست به دانشکده الهیات دانشگاه تهران وارد شود. او در سال 1324 پس از دریافت لیسانس الهیات با رتبه اول به دانشکده حقوق رفت و پس‌ازآن زبان و ادبیات فارسی را به‌عنوان رشته سوم انتخاب کرد.

در واقع طی هشت سال سه لیسانس با رتبه عالی دریافت کرد و پس‌ازآن در دو رشته حقوق و ادبیات فارسی موفق به اخذ مدرک دکتری شد. او که روزگاری «محمد خزائلی اعماء» خطابش می‌کردند، حالا دکتر محمد خزائلی بود.

زندگی نامه معلم محمد خزائلی

ازآن‌پس علاوه بر تدریس در مدرسه و دانشگاه، تصمیم گرفت آموزشگاه‌هایی در اراک و تهران تأسیس کند. این آموزشگاه‌ها تحت عنوان «خزائلی» شکل گرفتند و اولین مدرسه شبانه‌روزی نابینایان نیز به دست او در ایران تأسیس شد.

انجمن هدایت و حمایت از نابینایان ایران و آموزشگاه نابینایان بزرگسال نیز به دست او بنیان نهاده شد. پس‌ازآن در سال 1346 از طرف مردم اراک به نمایندگی مجلس انتخاب شد و فرصت یافت تا خواسته‌های مردم این شهر و مشکلات نابینایان را در سطح کلان‌تری دنبال کند.

معرفی و زندگینامه فردوس حاجیان؛ از ابداع آموزش شهرک الفبا تا دریافت جایزه ویژه یونسکو

در کنار کارهای اجرایی و تألیف و پژوهش، سرودن شعر از دل‌مشغولی‌های مورد علاقه او بود. ازآنجاکه به زبان‌های فرانسه، انگلیسی و عربی تسلط داشت و با زبان آلمانی نیز آشنا بود، توانست بیش از 30 جلد کتاب در زمینه ترجمه، پژوهش‌های ادبی، حقوق و الهیات منتشر کند.

از آثار او کتاب اعلام قرآن است که انگیزه تألیف آن را خواندن کتابی از مسیحی متعصبی عنوان می‌کرد که تلاش کرده بود در مورد برخی مطالب قرآن اشکال بتراشد. دکتر خزائلی با تطبیق اعلام و قصص قرآن با کتاب‌های گذشتگان سعی کرد منشأ و سیر تطور این قصه‌ها را نشان دهد.

خزائلی به‌عنوان محقق و استادی نابینا بارها توانمندی و شایستگی خود را ثابت کرده بود؛ به همین دلیل همگان بدو احترام می‌گذاشتند.

بااینکه برای به­‌دست‌آوردن موقعیت علمی و اجتماعی خود بسیار تلاش کرده بود اما خسّتی در شریک­ کردن دیگران در دستاوردهایش نداشت.

شایسته خزائلی می‌گوید: یکی از موهبت‌های پدرم دیگرخواهی بود. وقتی خودش چیزی را به دست می‌آورد، دلش می‌خواست آن را در اختیار همگان قرار دهد.

درست برعکس بسیاری از آدم‌ها که وقتی به‌جایی می‌رسند، آن موقعیت را از دیگران دریغ می‌دارند؛ با این استدلال که ما در نتیجه تحمل سختی‌های بسیار به این دستاورد رسیده‌ایم، پس باید دیگران هم همین سختی‌ها را متحمل شوند.

ایشان همیشه تلاششان بر این بود که راه را برای دیگران هموار سازند. زمانی‌که هریک از اقدامات پدرم به ثمر می‌نشست، افرادی پیدا می‌شدند که اختیار مراکزی را که او تأسیس کرده بود، در دست بگیرند.

من همیشه از ایشان می‌پرسیدم چرا این‌قدر زحمت کشیده و نتیجه‌اش را به‌راحتی در اختیار دیگران قرار می‌دهید؟

جوابشان به من این بود: من همین‌که می‌بینم در اثر این کارم 35 نفر مشغول به کار شده‌اند، بسیار خرسندم. حالا چه خودم اختیار اداره این مراکز را در دست داشته باشم، چه دیگران.

دکتر خزائلی که دردها و مشکلات ناشی از نابینایی را با تمام وجود درک کرده بود، به‌خوبی می‌دانست محدودیت در بینایی تا چه حد گزینه‌های پیش روی فرد را برای امرار معاش و زندگی کاهش می‌دهد. به همین دلیل، برای توسعه آموزش‌وپرورش نابینایان بسیار تلاش می‌کرد.

اولین مدرسه برای نابینایان در تهران

آن زمان بعضی خانواده‌های نیازمند کودکان نابینای خود را به گدایی مجبور می‌کردند. شاید کسی تصور نمی‌کرد زمانی مدارسی خاص این کودکان بی‌پناه شکل بگیرد. دکتر خزائلی در قدم اول، قسمتی از مدرسه شبانه خزائلی را در خیابان ظهیرالاسلام تهران به آموزش نابینایان اختصاص داد.

با نابینایانی که در خیابان‌ها گدایی می‌کردند، صحبت می‌کرد. از افراد نیکوکار برای تأمین هزینه تحصیل نابینایان کمک مالی می‌گرفت و زمینه درس‌خواندن افراد نابینا را فراهم می­کرد.

بعدها کلاس‌های کنکور رایگانی نیز برای این افراد ترتیب داد. عده‌ای از این نابینایان که زمانی ناچار به گدایی در خیابان بودند، توانستند وارد دانشگاه شوند و در مدارج بالا تحصیل­ کنند و زندگی آبرومندانه‌ای تشکیل دهند.

خزائلی را در استعداد و پشتکار گاهی با هلن کلر و طه حسین مصری مقایسه می‌کنند و به وی لقب طه حسین ایرانی می‌دهند.

او گرچه خود هیچ‌گاه از خط بریل استفاده نکرد و نوشته‌هایش را با کمک ماشین تحریرهای معمولی تایپ می‌کرد اما با همکاری دیگران وسایل چاپ با خط بریل را از آلمان به ایران آورد و در خدمت چاپ کتاب برای نابینایان قرار داد.

او در زمان وکالت در مجلس، مقدمات تأسیس سازمان رفاه نابینایان را نیز فراهم ساخت و با انتشار مجله روشندل در سال 1348 تلاش کرد تا اخبار مربوط به نابینایان ایران و دیگر نقاط جهان را منتشر سازد.

اما خط سیری را که دکتر خزائلی از مکتب‌خانه تا پایان عمر طی کرد، جز با تحمل دشواری‌های بسیار و پشتکار و پیگیری‌های سخت هرگز به سرانجام نمی‌رسید.

تامین بنزین رایگان برای ماشین نابینایان

شایسته خزائلی می‌گوید: ایشان برای کارهایی که حتی ممکن بود از نظر عده‌ای بسیار ساده بنماید، زحمت‌های بسیار می‌کشیدند و نیروی فوق‌العاده‌ای صرف می‌کردند.

من به یاد دارم تأمین بنزین رایگان برای اتومبیلی که قرار بود برای رفت‌و‌آمد نابینایان به آموزشگاه از آن استفاده شود، ایشان را بر آن می‌داشت تا بارها و بارها ساعت چهار صبح عازم شرکت نفت شوند و تلاش کنند تا بلکه بتوانند با آقای دکتر اقبال دیدار کنند.

نابینایی گرچه محدودیت‌های دائمی برای خزائلی به ارمغان آورد اما مانعی برای روحیه بانشاط و شوخ‌طبع او نبود. در برنامه منظم کارهای روزانه او هرچیز جای خود را داشت.

یکی از تفریحات منزل خزائلی مطالعه دسته‌جمعی کتاب بود. در کنار همسر و فرزندانش می‌نشست و آن‌ها به‌نوبت برایش کتاب می‌خواندند. احترام متقابلی که در خانه بین بچه‌ها با پدر و مادر وجود داشت، نقش بزرگی در موفقیت دو طرف بازی می‌کرد.

خوش‌خلقی و احترام او در رفتار با دیگران باعث می‌شد که برای اهل خانه و شاگردانش دوست‌داشتنی باشد. گویی نابینایی برخی حواس او را به‌شدت تقویت کرده بود، به‌طوری‌که تفاوت محسوسی میان او و یک فرد بینا احساس نمی‌شد.

دخترش می‌گوید او جای برخی کتاب‌های کتابخانه‌اش را می‌دانست و وقتی از ما می‌خواست کتابی را برایش بیاوریم و ما آن کتاب را پیدا نمی‌کردیم، خودش بلند می‌شد و کتاب را می‌جست.

در کلاس درس نیز همین‌گونه بود. برخلاف بسیاری از معلمان و استادانی که تا مدت‌ها شاگردانشان را به اسم نمی‌شناسند، خزائلی بی آنکه تصوری از چهره‌های آن طرف نیمکت‌ها داشته باشد، یک‌یک کسانی را که سر کلاسش می‌نشستند، به اسم می‌شناخت.

شناسایی هر دانش آموز فقط با شنیدن صدای پای آنها

جای نشستنشان را می‌دانست و هروقت می‌خواست از آن‌ها چیزی بپرسد، به سمت محلی که نشسته بودند، برمی‌گشت. حالت روحی‌ بچه‌ها را از روی صدایشان درمی‌یافت و با شنیدن صدای پای هرکس شناسایی‌اش می‌کرد.

مأنوس بودن دائمی با قرآن نیز روح او را صیقل داده بود و همیشه برای تبیین بهتر مطالب در کلاس درس از قرآن کمک می‌گرفت.

هشت فرزند او گاهی در همان مدارسی درس می‌خواندند که پدرشان در آنجا درس می‌داد. بااین‌حال علی‌رغم دوستی و همکاری که طبیعتاً میان پدر و مسئولان مدرسه وجود داشت، از هیچ امتیازی به نفع فرزندان خود استفاده نمی‌کرد.

این موضوع گذشته از تقیدات اخلاقی دکتر خزائلی به این موضوع ربط داشت که او مصرانه می‌خواست فرزندانش روی پای خود بایستند و در شرایط یکسان با دیگران بی هیچ تبعیض و تمایزی نسبت به دیگران رشد کنند.

درحقیقت در نظام فکری او، به‌عنوان یک معلم و مدیر آموزشگاه، امتیاز خاصی هم اگر قرار بود برای کسی قائل شود، تنها به نابینایان و افراد نیازمند اختصاص پیدا می‌کرد که جبر روزگار و فقر خانوادگی مانعی بر سر راه درس خواندنشان گذاشته بود.

این امتیازات در قالب تخفیف در شهریه دانش‌آموزان نیازمند یا ثبت‌نام رایگان آن‌ها بروز می‌کرد و ثمره آن پرورش استعدادهایی بود که در زیر لایه‌های فقر و جهل پنهان مانده بودند. شایسته خزائلی می‌گوید: پدرم همیشه می‌گفت: نداشتن پول نباید مانع تحصیل گردد.

کمک ها جای دوری نمی رود

یادم می‌آید یک روز تعداد زیادی به او مراجعه کرده بودند و تخفیف می‌خواستند، پدرم گفت: سهم من از آموزشگاه را به آن‌ها تخفیف بدهید. من هم در جوابش گفتم: مگر سهم شما چقدر است؟ ما باید پول معلم و کرایه و دیگر مخارج را هم بپردازیم. با لبخندی به من گفت: این‌ها جای دوری نمی‌رود.

خزائلی در عصر تاریکی اجتماعی روشندلان ایران، راه را برای پیشرفت خود باز کرد و آغازگر مسیری روشن برای نابینایان ایران نیز بود. او همان رفتار و منشی را که از همان آغاز جوانی در پیش گرفته بود، تا پایان عمر دنبال کرد و دیگران را در آنچه خود داشت، سخاوتمندانه سهیم می‌کرد.

همان‌طور که دفترکارش همیشه به روی نابینا و بینا باز بود و گوش شنوایی برای شنیدن مشکلات شخصی و شغلی و اداری همگان بود و در حد وسع برای رفع مشکلات دیگران تلاش می‌کرد، قلب خود را نیز به روی مردم باز گذاشته بود.

نسبت به آن‌هایی که رفتار خوبی با او نداشتند، بخشنده بود و این قدرت روحی را در خود ایجاد کرده بود که جفاهای ریز و درشت اطرافیان را تاب بیاورد و ببخشد؛

مثلاً مدرسه‌ای را با خرج و مخارج بسیار در کرج دایر کرده بود. بعد از اینکه امور مدرسه سروسامان گرفت، شرکا و مدیر مدرسه اختیار آن را در دست گرفتند. وقتی به او گفتند: «چرا کاری نمی‌کنید؟ این همه خرج و زحمت همه بر باد رفت.» در جواب گفت: «این‌طور نیست. می‌دانی من برای چند جوان کار پیدا کردم؟

از دنیا کم گرفت و به آن بسیار افزود

دیدن به سامان رسیدن یک مرکز آموزشی و ایجاد شغل برای چند جوان برای او کافی بود، چه فرق می‌کرد همه چیز به نام او تمام شود یا دیگران؟!زندگی ساده او مصداق روشنی از حیات آن کسانی است که از دنیا کم می‌گیرند و به آن بسیار اضافه می‌کنند.

معرفی و زندگینامه حسین تمنایی؛ از پیشنهاد سرپرستی مدارس ایران در ایتالیا تا مبارزه با سرطان و زندگی بی زرق و برق

پس از مرگ، جز یک منزل اجاره‌ای و اتومبیلی فرسوده و گنجینه کتاب‌هایش که آن را هم به کتابخانه حوزه علمیه اصفهان بخشید، میراث مادی دیگری بر جای نگذاشت.

میراث پایدار و ارزشمند او آن آموزشگاه‌ها و مدارسی است که در آن استعدادهای بکر را پرورش داد و به ثمر رساند.

عمر نه‌چندان دراز اما پرثمر او سرانجام در 61 سالگی به پایان رسید و زمانی که در کتابخانه خود مشغول مطالعه بود، دچار سکته مغزی شد. تلاش‌های پزشکان بی‌نتیجه ماند و او پس از یک هفته اغما چشم از جهان فرو بست. هنوز هم تصویر او در خاطر فرزندان و شاگردانش وجود یک مسلمان واقعی را تداعی می‌کند؛

کسی که به مولایش علی(ع) عشق می‌ورزید و همه ساله زادروز او را در آموزشگاه نابینایان جشن می‌گرفت و راز موفقیتش را در این می‌دانست که به قول خود: خود را خودساخته نمی‌دانست، بلکه خداساخته می‌دانست.

موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس

موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس یک موسسه خصوصی، مستقل و غیرانتفاعی بوده که به هیچ نهاد یا ارگان دولتی و غیردولتی وابسته نیست.

این موسسه که در سال 1378 تاسیس شده تنها دارای یک شعبه و یک دفتر مرکزی واقع در خیابان میرعماد بوده و کلیه فعالیت‌های این موسسه در همین ساختمان متمرکز است. لذا هرگونه تشابه اسمی این موسسه با سایر موسسات و مجتمع‌های آموزشی و غیر آموزشی کاملاً تصادفی است.

معرفی برخی کتب انتشارات پناه

انتشارات شمس الشموس از سال ١٣٧٩ فعاليت خود را در زمينه چاپ و انتشار كتاب آغاز نمود. و طی سال های فعاليت خود تا به امروز موفق به انتشار بيش از 25 عنوان كتاب شده است.

اكثر كتاب های منتشر شده در انتشارات پناه حاصل زحمات چندين ساله تيم های مختلف پژوهشی و قلم نويسندگان موسسه شمس الشموس می باشد و مايه افتخار و مباهات ماست كه استقبال خوانندگان عزيز به حدی بوده كه منجر شده است برخی از اين آثار بيش از ٢٠ مرتبه تجديد چاپ شوند.

امیدرسان، رسانه امیدبخش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا