زندگی نامه علی اکبر شعاری نژاد | از کتک خوردن در مکتب خانه تا آرزوی فوت در زمان تدریس | اخلاق در صدر رفتار و کردار آموزشی

علی اکبر شعاری نژاد کیست؟ زندگینامه علی اکبر شعاری نژاد چگونه است؟ معرفی بیوگرافی معلم فداکار علی اکبر شعاری نژاد. به گزارش پایگاه خبری امیدرسان، یکی از رسالت‌های اصلی پایگاه خبری امیدرسان، معرفی افراد شاخص و چهره‌های ماندگار کشور عزیزمان ایران است که در کنار تمام افتخارات زندگی حرفه‌ای خود، پایبندی به انسانیت و اخلاق را از یاد نبرده‌اند.

آن‌ها که علم و عمل را به هم‌آمیخته‌ و نقش زیبایی در عالم انسانی ترسیم کرده‌اند.

خواندن خاطرات بعضی از بزرگان علم و فرهنگ آن‌قدر دلنشین است که می‌تواند برای بسیاری الهام‌بخش باشد.

اینکه می‌شنوی پزشکان دلسوزی بوده‌اند که بدون هیچ‌چشم داشتی کوچه به کوچه دنبال درمان بیماران بی‌بضاغت می‌رفتند و از خرج دارو و درمان تا کرایه ماشین او را حساب می‌کردند.

سرگذشت معلمی که برای شاگردان فقیر و بی‌بضاعتش از هیچ کاری دریغ نداشتند و حتی سر و صورت بچه‌ها را با دست خودش شست‌وشو می‌داد، شورآفرین نیست؟

چه بسیار بزرگانی که به حق بزرگ بودند و شریف، هیچ بدگویی و توهین و تهدیدی آن‌ها را وادار به تلافی و مقابله به مثل نکرد. شریف زندگی کردند و پاک از این دنیا رخت بر بستند.

در این راستا با حمایت انتشارات پناه از هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس بر آن شدیم تا این بزرگان را به عنوان الگوهای رفتاری به جامعه معرفی و از اینکه چنین شخصیت‌های ارزشمندی را در کنار خود داشته و داریم به خود افتخار کنیم.

گفتنی است در بخش انتهایی این صفحه، آدرس وبگاه انتشارات پناه و موسسه شمس الشموس به شما فرهیخته گرامی معرفی خواهد شد تا بتوانید با محصولات فرهنگی و کتب ارزشمند این موسسه آشنا شوید.

بیوگرافی و جزئیات زندگی معلم فداکار علی اکبر شعاری نژاد

ولادت: 1304 ش (تبریز)
وفات: 1392 ش (بهشت‌زهرا)
تحصیلات: علوم حوزوی (مدرسه علمیه تبریز)، دانش­سرای مقدماتی تبریز، فلسفه و علوم تربیتی (دانشگاه تبریز)، روان‌شناسی (دانشگاه تهران)
برخی فعالیت‌ها: تدریس در مدارس، مراکز تربیت‌معلم و دانشگاه‌های تهران و تبریز

در کلاس باز شد و استاد با لباس‌های اتوکشیده و مرتب آمد تو. دو، سه نفری که در کلاس حضور داشتند، به احترامش بلند شدند. استاد با همان لبخند همیشگی‌اش سلام کرد و وسایلش را گذاشت روی میز.

هنوز چند دقیقه‌ای به شروع کلاس مانده بود. دانشجوها یکی­ یکی از راه رسیدند.

زندگی نامه علی اکبر شعاری نژاد

یکی گفت: ببخشید دیر آمدیم! آن یکی از ته کلاس آرام زمزمه کرد: استاد! مگر کلاس ساعت 8 شروع نمی‌شود؟ استاد همان‌طور که قدم می‌زد، گفت: ببخشید که ما زودتر آمدیم! چند دقیقه بعد، درس شروع شد. استاد همان‌طور که صحبت می‌کرد، رفت پای تخته.

با دست راست گچ را برداشت و با دست دیگرش تخته پاک‌کن را. همان‌طور که درس می‌داد، نکته‌هایی را مرتب و طبقه‌بندی شده با گچ‌های سفید و رنگی روی تخته می‌نوشت.

بعد نوشته‌های تخته را با دقت از چپ به راست پاک کرد و گفت: همیشه با یک دست بنویسید و با دست دیگر تخته را پاک کنید تا دست چپتان تنبل نشود!

دانشجویی گفت: استاد آ‌‌ن‌قدر مرتب نوشته‌اید که حیف است تخته را پاک کنید! استاد جواب داد: معلم باید همه چیز را مرتب و منظم روی تخته بنویسد. کسی که درهم و برهم می‌نویسد، نظم ذهنی ندارد!

حالا نوبت یکی از دانشجویان بود که مطلبی را برای دیگران ارائه کند. دانشجو پای تخته رفت. استاد تا آن لحظه سر­پا ایستاده بود.

می‌گفت معلم نباید بنشیند، مگر وقتی که قرار است دانشجویی مطلبی ارائه کند. بعد رو کرد به دانشجویی که پای تخته بود و پرسید: من کجای کلاس بنشینم تا راحت‌تر باشی؟

دانشجو با تعجب نگاهی به استاد و نگاهی به کلاس انداخت. یکی از صندلی‌های خالی ردیف اول را نشان داد و گفت آنجا. استاد که نشست، دانشجو هم شروع کرد به صحبت‌کردن. استاد گاهی از او درباره مطالبی که ارائه می‌کرد، چیزی می‌پرسید و نظر دیگران را هم جویا می‌شد. کم‌کم همه وارد بحث شدند.

مطالب دانشجو که تمام شد، کلاس هم به دقیقه‌های آخرش رسیده بود. همه از بحثی که درگرفت، راضی به نظر می‌رسیدند، حتی آن‌ها که استدلال‌هایشان اشتباه بود. استاد بی آنکه به کسی بگوید حرفش اشتباه است، همه را با بحث قانع کرده بود.

تولد در تبریز و اشغال آن توسط متفقین و آغاز سختی‌های علی اکبر شعاری نژاد

علی‌اکبر شعاری‌نژاد در تبریز به دنیا آمد. او فرزند کوچک خانه بود و این شانس را داشت که بیشتر از خواهر و برادرانش درس بخواند. اولین معلمش پدر بود که با مختصر سواد قرآنی خود به او آیات کتاب خدا را ‌آموخت.

گاهی که همراه با پدر به جلسات قرآنی می‌رفت، پدر را می‌دید که برای مردم قرآن می‌خوانَد و صحبت می‌کند.

این جلسات، پدر را در نگاه مردم به هیئت مردی عالم درآورده بود. علی‌اکبر قبل از اینکه به مدرسه برود، در همین جلسات و مدتی نیز در مکتب‌خانه قرآن­ خواندن را آموخت.

دبستان بدر تبریز اولین مدرسه‌ای بود که قدم به آن می‌گذاشت. هنوز سال پنجم به انتها نرسیده بود که با اشغال ایران به دست متفقین مدرسه‌ها تعطیل شد.

رهایی از چوب و تنبیه معلم کلاس پنجم، تعطیلی کلاس‌ها را با شادی کودکانه‌ای همراه کرد. این شادی اما چندان دوام نیاورد. پدر او را به مکتب‌خانه مسجد جامع تبریز سپرد.

در آن دو ماه سخت، روزی نبود که او چوب­ نخورده به خانه برگردد! چوب دستی میرزا علی‌اصغر که بچه‌های نافرمان را با آن کتک می‌زد، علی‌اکبر را از مکتب‌خانه بیزار و فراری کرد.

این بار پدر او را به شاگردی مغازه زرگری در بازار امیر تبریز گذاشت. شاگردی زرگر هم چندان خوشایندش نبود. پدر عاقبت او را برای میرزایی و نوشتن حساب و کتاب به مغازه فاستونی‌فروشی خود در بازار تبریز آورد.

قبل از اینکه دوباره مدرسه‌ها باز شوند، علی‌اکبر غیر از میرزایی مغازه پدر، مدتی هم دست‌فروشی می‌کرد تا اینکه وضع پدر کم‌کم روبه‌راه شد. او یک کارگاه بزرگ با چهارده دستگاه پارچه‌بافی خرید و اداره آن را به دست پسر دیگرش سپرد که بیست سال از علی‌اکبر بزرگ‌تر بود.

زندگی نامه رضا روزبه سازنده مدرسه علوی در ایران

برادر بزرگ‌تر علی اکبر شعاری نژاد که حکم پدر را برای علی‌اکبر داشت، با درس­ خواندن او موافق نبود. به همین دلیل موافقت پدر را جلب کرد تا علی‌اکبر نیز همچون دیگر کارگران به کار در کارگاه پدر مشغول شود.

تنبیه‌های معلم کلاس پنجم و ترکه‌های مکتب‌دار و سختگیری‌های برادر هیچ‌کدام نتوانست علاقه او را به درس ­خواندن از بین ببرد. با وجود مخالفت سرسختانه برادر، ساعت‌های بعد از فراغت از کارگاه فرصتی بود تا دوباره مشغول خواندن درس‌های مدرسه شود.

گذراندن کلاس هفتم تا دهم فقط در 4 ماه

یادگیری زبان عربی و صرف میر و صمدیه و سیوطی و باقی کتاب‌های علوم قدیم هم قسمت دیگری از وقتش را پر می‌کرد. به‌این‌ترتیب در مدت چهار ماه و ده روز کلاس هفتم، هشتم و نهم را گذراند. گرچه خاطره خوبی از مدرسه و مکتب‌خانه نداشت اما به‌تدریج عاشق معلمی شد.

زندگینامه استاد علی اکبر شعاری نژاد

او که قبلاً به دو شاگرد خصوصی‌اش خواندن و نوشتن می‌آموخت، بعد از قبولی در کلاس نهم، در امتحان رسمی آموزش‌وپرورش شرکت کرد و پذیرفته شد.

آن دوره برای علی‌اکبر با سختی‌های زیادی همراه بود؛ زیرا برادر بزرگ‌تر نه‌تنها با درس­ خواندن او مخالفت می‌کرد، بلکه اجازه خرید کتاب هم به او نمی‌داد. به‌ناچار علی‌اکبر اغلب از دیگران کتاب به امانت می‌گرفت یا با جمع ­کردن مختصر پول توجیبی هفتگی کتاب می‌خرید.

کش ­و­قوس‌های زندگی و وقفه‌های پی‌درپی تحصیلی باعث شد تا سرانجام در 28 سالگی، زمانی که همسر و یک فرزند داشت، دوره دبیرستان را تمام کند. پس‌ازآن در امتحان دفتریاری و سردفتری وزارت دادگستری قبول شد.

دو سال در دفترخانه‌های تبریز کار کرد؛ اما این شغل روح جست‌وجوگر او را راضی نمی‌کرد. عاقبت تصمیم گرفت شغل دفتریاری را رها کند و به‌عنوان آموزگار کلاس پنجم ابتدایی به استخدام آموزش‌وپرورش درآید.

رتبه اول دانشگاه توسط علی اکبر شعاری نژاد در رشته فلسفه و دریافت مدال فرهنگی

اداره زندگی و درس‌دادن در مدرسه، هیچ‌کدام مانعی برای ادامه تحصیل نبود. این‌گونه بود که او با رتبه اول در رشته فلسفه و علوم تربیتی از دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز در مقطع لیسانس فارغ‌التحصیل شد و به پاس این رتبه از طرف شورای عالی آموزش کشور مدال فرهنگی به او اهدا گردید.

شعاری‌نژاد سال‌ها، علاوه بر تدریس در دانش­سرا و کالج تربیت‌معلم، مجله معلم امروز را با همکاری بعضی شاگردانش که بعدها چهره‌های سرشناسی شدند، منتشر می‌کرد.

علاوه ‌بر این دست به کار نوشتن کتاب‌هایی در زمینه روان‌شناسی رشد و یادگیری و نیز اصول ادبیات کودکان بود تا اینکه در سال 1344 به پیشنهاد دکتر طوسی به‌عنوان کارشناس تربیت‌معلم به تهران منتقل شد.

زندگی در شهر بزرگ و ناآشنایی همچون تهران با فرهنگ و زبانی متفاوت از زبان مادری و دوری از خانواده و سرزمین پدری بدون مشکل نبود.

زندگی نامه میرزا حسن رشدیه | از روحانی 15 ساله تا ابداع روش جدید الفبا

این بار از فرصت حضور در تهران استفاده کرد و هم‌زمان با کار در ادارۀ کل مطالعات و برنامه‌های وزارت آموزش‌وپرورش، تحصیلات خود را در رشته روان‌شناسی در دانشگاه تهران آغاز کرد.

شعاری‌نژاد در سال 1347 و در سن 33 سالگی مقطع فوق‌لیسانس را به پایان رساند و از همان سال به تدریس در دانش­سرای عالی (دانشگاه تربیت‌معلم) مشغول شد.

بعد از انقلاب، دانشجویان برخی دانشگاه‌های دیگر ازجمله دانشگاه علامه طباطبایی و شهید بهشتی هم پای درس او نشستند. تحصیل، تدریس و تألیف سه‌گانه همیشگی زندگی شعاری‌نژاد را تشکیل می‌داد و در جریان فرازوفرودهای زندگی، محبوب همیشگی او کتاب بود.

خریدِ جدیدترین کتاب‌های چاپ‌شده در زمینه روان‌شناسی همیشه یکی از هزینه‌های ثابت خانواده محسوب می‌شد. در نگاه او ممکن نبود که روزی بدون کتاب خواندن سر شود.

او در تربیت شش فرزند خود که همگی به مدارج بالای علمی رسیدند، به‌عنوان پدر نقش پررنگی داشت. از همان سال‌ها که در دانش­سرای مقدماتی تبریز درس می‌داد، گاهی برای شاگردانش اردوهایی ترتیب می‌داد.

در این اردوها که در دل طبیعت برپا می‌شد، اغلب یکی، دو نفر از فرزندانش را هم با خود به همراه می‌برد.

اعتقاد شعاری نژاد به الگوپذیری فرزندان از فرزند اول خانواده

از بین چهار پسر و دو دختری که خدا به علی اکبر شعاری نژاد بخشیده بود، بیشتر از همه توجهش به تربیت فرزند اول معطوف بود. معتقد بود بچه‌های کوچک‌تر خانه بیشتر از آنکه از پدر و مادر الگو بگیرند، به برادر بزرگ‌تر خود توجه می‌کنند.

به همین دلیل مراقب بود فرزند اول خود را به‌خوبی بار بیاورد. به این منظور، مسئولیت‌های کوچکی را در قبال خواهر و برادران کوچک‌تر به او می‌سپرد.

به‌این‌ترتیب علاوه بر شخصیت­دادن به کودک، او را نسبت به دیگر فرزندان خانه هم مسئولیت‌پذیر بار می‌آورد. مدل تربیتی او این‌گونه بود که تنبیه و تشویق‌های خود را همیشه غیرمستقیم انجام می‌داد.

گاهی اخم و بی‌توجهی یکی، دو روزه کافی بود تا بچه‌ها بدانند کار ناشایستی انجام داده‌اند. بعدها وقتی فرزندان بزرگ شدند، فهمیدند جایزه‌های کوچکی که بابت نمره‌های خوب از معلم مدرسه -که اغلب از شاگردان پدر بودند- می‌گرفتند؛ هدیه‌ای بود که پدر غیرمستقیم به آن‌ها می‌داد.

بیوگرافی علی اکبر شعاری نژاد

حتی امر و نهی پدر هم آن سال‌ها بیشتر به‌صورت غیرمستقیم و در قالبی طنزآلود به دور از تحکم و تندی بچه‌ها را متوجه وظایفشان می‌کرد.

گاهی که بعد از خوردن غذا همه از سر سفره بلند می‌شدند و کسی سفره را جمع نمی‌کرد، پدر با همان طبع طنزآلود خود مثلاً می‌گفت: «به رسول ‌بقال بگویید از سر کوچه بیاید سفره را جمع کند!»

این‌طور بود که بی هیچ تندی و تشری هرکدام از بچه‌ها چیزی از سر سفره برمی‌داشت و به آشپزخانه می‌برد.

سعید، فرزند اول دکتر شعاری‌نژاد، می‌گوید: یکی از مواردی که هیچ‌وقت از یادم نمی‌رود، زمانی بود که من پنج، شش ساله بودم و از کودکستان برمی‌گشتم.

پدر به من سپرده بود از مغازه سر کوچه چیزی بخرم. به‌خاطر بازیگوشی فراموش کردم که خرید کنم. وقتی به خانه رسیدم، به یاد آوردم که باید خرید می‌کردم.

نادان کسی است که دیگران را نادان فرض کند

ترسیدم که بگویم یادم رفته است. در همان عالم بچگی گفتم: رسول‌بقال نبود! پدر به‌جای اینکه با من دعوا و تندی کند، گفت: پسرم، نادان کسی است که دیگران را نادان فرض کند. هیچ‌وقت این‌طور فکر نکن که کسی نمی‌فهمد.

ممکن است که چیزی به تو نگویند ولی همه را داناتر از خودت بدان. بعداً فهمیدم این چه حرف مهمی است. آن‌قدر این نصیحت پدر کارساز بود که حالا هم بعد از سال‌ها هنوز در زندگی‌ام، نسبت به همسرم، بچه‌هایم، نوه‌هایم و همکارانم همین‌طور فکر می‌کنم.

زندگی نامه اسدالله ذکری | تدریس فیزیک و اخلاق در کنار هم

پدر همان‌قدر که به بازی بچه‌ها اهمیت می‌داد، نگران فکر و اندیشه آن‌ها هم بود. از طرفی مقداری ماسه تهیه کرده و گوشه حیاط خانه گذاشته بود تا بچه‌ها با آن بازی کنند و از طرف دیگر، سعی داشت از همان سال‌های کودکی آن‌ها را با خواندن و نوشتن مأنوس کند.

از سال‌های ابتدای دبستان، علی اکبر کتاب‌هایی به آن‌ها می‌داد تا با خلاصه‌­کردن مطالبشان نوشتن را یاد بگیرند.

تألیف کتاب یکی از مشغولیت‌های او بود. در آن زمان که اغلب کتاب‌ها با چاپ سربی منتشر می‌شد، هروقت قرار بود پدر کتاب تازه‌ای چاپ کند، نمونه ­فرم‌های کتاب را که از چاپخانه می‌گرفت، به همراه دست‌نوشته‌هایش به بچه‌ها می‌داد تا غلط‌گیری کنند.

گرچه این کار بچه‌ها را وادار می‌کرد تا متن را بخوانند و با دنیای روان‌شناسی آشنا شوند؛ اما درعین‌حال هرکدام آزاد بودند تا رشته تحصیلی مورد علاقه‌شان را انتخاب کنند.

سعید پسر استاد علی اکبر شعاری‌ نژاد می‌گوید: زمانی که در مدرسه نمونه دکتر محسنی تبریز درس می‌خواندم، گاهی مسیر را همراه پدر و به دنبال او می‌رفتم. یک­بار پدر به من گفت: چرا دنبال من می‌آیی؟! با­تعجب گفتم: خب، برای اینکه پدرم هستی.

گفتند: ممکن است من اشتباه کنم. تو باید دقیقاً بدانی چرا این کار را می‌کنی. چرا مسیری غیر از مسیری که هر روز می‌روی را امتحان نمی‌کنی؟ شاید کوتاه‌تر باشد! گفتم: به‌هرحال شما مسیر درستی را انتخاب می‌کنید.

پدر در جواب من این‌طور استدلال کرد که: این حرف تو در صورتی درست است که با مطالعه و بر اساس منطق باشد اما اگر صرفاً به‌خاطر دنباله‌روی و بدون آگاهی است، ممکن است غلط باشد.

تجربه احترام به اندیشه و پرسشگری کودکان، سال‌ها بعد، درباره یکی از نوه‌های استاد تکرار شد؛ پسربچه مؤدب و درس‌خوانی که معلم کلاس دوم ابتدایی، او را به دلیل زیاد سؤال­‌کردن از کلاس درس اخراج کرد.

علی اکبر شعاری نژاد معتقد بود که پاسخ دادن به کودکان اجباری است

سعید شعاری‌نژاد می‌گوید: «برای پیگیری قضیه به مدرسه رفتم. وقتی از خانم معلم پرسیدم چرا پسرم را اخراج کرده‌‌ای، جواب داد: از بس سؤال می‌کند! گفتم: خانم، خب بچه باید سؤال کند! گفت: 28 نفر سر کلاس هستند و اگر همه‌شان بخواهند این‌قدر سؤال کنند، نفس برای من باقی نمی‌ماند.

ماجرا را برای پدرم تعریف کردم. پدر آن‌قدر از این رفتار آزرده شد که پیگیری کرد تا کلاسی برای معلمان گذاشته شود و به آن‌ها بگویند که پاسخ‌گویی به کودکان اجباری است. مقاله‌ای هم در این مورد نوشت تا مطالب در ابعاد بیشتری بین معلمان منتشر شود.»

گذشته از این‌ها، پدر برای بچه‌ها مردی بود که زیاد مطالعه می‌کرد، زیاد کتاب می‌نوشت و حتی دوست داشت بچه‌ها هم در آینده در رشته خودشان دست به کار نوشتن شوند.

زندگی نامه معلم علی اکبر شعاری نژاد

او در نگاه کودکان، مردی بود راستگو که به آن‌ها صداقت توأم با اعتمادبه‌نفس را می‌آموخت. دوست نداشت بچه‌ها قسم بخورند و قسم­خوردن در خانه ممنوع بود. گاهی که بچه‌ها برای ثابت­‌کردن چیزی قسم می‌خوردند، می‌گفت: اصلاً نیازی به قسم­خوردن نیست.

قسم می‌خوری که من باور کنم؟ نه! با این کارت من بیشتر به حرفت شک می‌کنم! اگر حرف تو درست باشد، نیازی به قسم و آیه نداری و اگر می‌خواهی با توسل به قسم‌خوردن، دیگران حرف‌های غیرراست تو را باور کنند، مطمئن باش در واقع خودت را گول زده‌ای.

پدر مردی بود که به همه احترام می‌گذاشت. خانواده، فامیل، دوستان و همکاران او همچون دیگر آدم‌‌های جامعه محترم بودند. گاهی که با بچه‌ها بیرون از منزل با یکی از شاگردان قدیمی برخورد می‌کردند، بچه‌ها می‌دیدند که پدر همیشه در سلام به دانشجویان پیش‌دستی می‌کند.

زندگی نامه حسین خوشنویسان | از روستانشینی و فقر تا رفاقت با شهید باهنر

یکی از بچه‌ها از پدر پرسیده بود: این‌ها شاگردان تو هستند. مگر نه اینکه آن‌ها باید به تو سلام کنند؟! پدر گفته بود: مهم نیست! من وظیفه‌ای دارم؛ او هم وظیفه دیگری. هم من باید به او احترام بگذارم و هم او لازم است به من احترام بگذارد.

تالیف سی جلد کتاب تخصصی در زمینه روانشناسی

حاصل فعالیت علمی شعاری‌نژاد تألیف بیشتر از سی جلد کتاب در زمینه روان‌شناسی رشد است که تنها هفت جلد آن را طی یک سال نوشته است. در کنار مطالعه، تلاش می کرد نگاه عمیقی به زندگی  مردم داشته باشد.

این کار به او در شکل‌گیری کتاب‌هایش کمک می‌کرد. موضوع این کتاب‌ها با نگاه به زندگی روزمره مردم انتخاب می‌شد و نتیجه تعامل با افرادی از قشرهای مختلف جامعه بود.

او به‌جای نشستن در اتاق کار یا استفاده از وسیله‌نقلیه شخصی، اغلب با اتوبوس رفت‌وآمد می‌کرد و در چنین فضاهای عمومی بود که نکات تربیتی را شکار می‌کرد. می‌گفت اتوبوس دانشگاه من است.

هنوز خاطره مرد بلندبالایی که در سن هفتاد و چند سالگی با کیف و کفش اسپرت، ورزیده و قبراق هفته‌ای یکی، دو بار از منزلش در شهرک غرب با اتوبوس به دفتر مجله رشد در خیابان ایرانشهر می‌رفت، در خاطر سردبیر و کارکنان مجله باقی است.

همه می‌دانستند که استاد معمولاً مستقیم انتقاد نمی‌کند. عیب و ایرادهای مطالب مجله را لابه‌لای جمله‌های طنز و شوخی‌های ملایم بیان می‌کرد.

زندگی نامه جبار باغچه‌ بان | از خوابیدن در طویله تا تاسیس اولین مدرسه ناشنوایان

او از همان دوران کودکی که همراه پدر به جلسات قرآن می‌رفت، با کلام خدا مأنوس بود. می‌گفت شخصیت من در همان زمان شکل گرفت. شاید به همین خاطر بود که به بچه‌ها نیز توصیه می‌کرد زبان عربی بیاموزند تا قرآن را بهتر درک کنند.

تربیت مذهبی کودکان را با­دقت اما بدون هیچ اجبار و تحمیلی دنبال می‌کرد. یکی از فرزندان او می‌گوید: «پدر آدم مذهبی و بسیار روشنفکری بود. هرگز چیزی را تحمیل نمی‌کرد. بلکه دلیل انجام هر کار را خوب برای ما توضیح می‌داد.

مثلاً می‌گفت نماز بخوانید.آن‌قدر خوب این را برای ما جا انداخت که من بااینکه سال‌هاست در کانادا زندگی می‌کنم اما هیچ تغییری نکرده‌ام و هیچ وقت نمازم ترک نشده است.

می‌گفتند مهم این است که این کاری که انجام می‌دهی، چه تأثیر مثبتی روی خود تو دارد. فکر نکن برای چه کسی داری این کار را می‌کنی. حتی خدا هم به نماز تو احتیاج ندارد. خدا این وسیله را گذاشته تا تو بتوانی خودت را از گرایش به کارهای خلاف مهار کنی.»

سال‌ها بود که دوست و آشنا می‌دانستند که گره بعضی مشکلات اخلاقی و خانوادگی‌شان به دست این استاد کهنه‌کار روان‌شناسی باز می‌شود.

جلسه‌های مشاوره رایگان بخشی از وقت او را پر می‌کرد اما در جواب یکی از فرزندانش که پیشنهاد کرده بود دفتر مشاوره تأسیس کند، می‌گفت: مایل نیستم از این طریق امرار معاش کنم.

گریه و ناراحتی پس از دریافت حکم بازنشستگی

امورات زندگی پرعائله او یک عمر از راه تعلیم و تحقیق و تألیف گذشت، همان کاری که به آن عشق می‌ورزید و آرزو داشت در حال تدریس از دنیا برود. شاید به همین دلیل بود که بعد از دریافت حکم بازنشستگی دانشگاه به گریه افتاد و با دل‌شکستگی گفت: امروز من مُردَم.

استاد شعاری‌نژاد سال‌های پایانی عمر، به دلیل نارسایی کلیوی، ناچار به انجام عمل دیالیز بود. خوابیدن‌های چند ساعته روی تخت دیالیز در سن هشتاد و چند سالگی هم چیز زیادی از نشاط و روحیه مثبت او کم نکرد.

چند ساعت خوابیدن روی تخت بیمارستان، با لوله‌هایی که بازویش را به دستگاه دیالیز وصل می‌کرد، نه زمانی بود برای رنج‌بردن و ناله­‌کردن بلکه فرصت مناسبی برای مطالعه و آموختن بود.

بااین‌حال اگر توانی برای بیرون‌رفتن از خانه پیدا می‌کرد، سری به کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب می‌زد. همیشه می‌شد تازه‌ترین کتاب‌های منتشرشده را در کتابخانه‌اش پیدا کرد.

معرفی و زندگینامه فردوس حاجیان؛ از ابداع آموزش شهرک الفبا تا دریافت جایزه ویژه یونسکو

تا روزی که از دنیا رفت، همچنان فعال بود و پرانرژی و سرشار از دغدغه تعلیم­­ تربیت کودکان این سرزمین. به بیماری و ناتوانی باور نداشت، آن‌طور که تا یک روز قبل از اینکه برای همیشه عالم خاکی را بدرود بگوید، یک ساعت پیاده‌روی روزانه‌اش را ترک نکرد.

انتظار پدران از فرزندان همان انتظار علی (ع) از فرزندان اوست

در وصیت‌نامه‌ای که برای خانواده‌اش نوشته است، با تأکید خاصی می‌گوید: به فرزندانم بگویید قبل از هرچیز حتماً و حتماً و حتماً وصیت‌نامه حضرت علی(ع) به حسن(ع) و حسین(ع) را در نهج البلاغه بخوانند؛ زیرا انتظار پدر از آن‌ها همان است که مولا علی(ع) به فرزندانش توصیه کرده است.

در وصیت‌نامه بیشتر از هرچیز به اخلاق و انسانیت توصیه کرده و گفته بود: «از شما وقتی راضی خواهم شد که همیشه به انسان­بودن و انسانیت­داشتن بیندیشید و خانواده خود را به این جهت سوق دهید … همیشه برای برخورداری از کمال علمی بکوشید که تنها کمال ماندگار برای انسان است.»

موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس

موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس یک موسسه خصوصی، مستقل و غیرانتفاعی بوده که به هیچ نهاد یا ارگان دولتی و غیردولتی وابسته نیست.

این موسسه که در سال 1378 تاسیس شده تنها دارای یک شعبه و یک دفتر مرکزی واقع در خیابان میرعماد بوده و کلیه فعالیت‌های این موسسه در همین ساختمان متمرکز است. لذا هرگونه تشابه اسمی این موسسه با سایر موسسات و مجتمع‌های آموزشی و غیر آموزشی کاملاً تصادفی است.

معرفی برخی کتب انتشارات پناه

انتشارات شمس الشموس از سال ١٣٧٩ فعاليت خود را در زمينه چاپ و انتشار كتاب آغاز نموده و طی سال های فعاليت خود تا به امروز موفق به انتشار بيش از 25 عنوان كتاب شده است.

اكثر كتاب‌های منتشر شده در انتشارات پناه حاصل زحمات چندين ساله تيم‌های مختلف پژوهشی و قلم نويسندگان موسسه شمس الشموس می‌باشد

نوع کتب و قلم شیوای این انتشاراتی به حدی بوده كه منجر شده است برخی از اين آثار این موسسه بيش از ٢٠ مرتبه تجديد چاپ شوند.

امیدرسان، رسانه امیدبخش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا