معرفی و زندگینامه عبدالمحمد آیتی؛ از کار در باجه بلیت فروشی تا ترجمه قرآن

عبدالمحمد آیتی کیست؟ معرفی بیوگرافی معلم مهربان عبدالمحمد آیتی. به گزارش پایگاه خبری امیدرسان، یکی از رسالت های اصلی پایگاه خبری امیدرسان، معرفی افراد شاخص و چهره های ماندگار کشور عزیزمان ایران است که در کنار تمام افتخارات زندگی حرفه‌ای خود، پایبندی به انسانیت و اخلاق را از یاد نبرده‌اند.

آن‌ها که علم و عمل را به هم‌آمیخته‌ و نقش زیبایی در عالم انسانی ترسیم کرده‌اند.

خواندن خاطرات بعضی از بزرگان علم و فرهنگ آن‌قدر دلنشین است که می‌تواند برای بسیاری الهام‌بخش باشد.

اینکه می‌شنوی پزشکان دلسوزی بوده‌اند که بدون هیچ‌چشم داشتی کوچه به کوچه دنبال درمان بیماران بی‌بضاغت می‌رفتند و از خرج دارو و درمان تا کرایه ماشین او را حساب می‌کردند. سرگذشت معلمی که برای شاگردان فقیر و بی‌بضاعتش از هیچ کاری دریغ نداشتند و حتی سر و صورت بچه‌ها را با دست خودش شست‌وشو می‌داد، شورآفرین نیست؟

چه بسیار بزرگانی که به حق بزرگ بودند و شریف، هیچ بدگویی و توهین و تهدیدی آن‌ها را وادار به تلافی و مقابله به مثل نکرد. شریف زندگی کردند و پاک از این دنیا رخت بر بستند.

در این راستا با محبت انتشارات پناه از هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس بر آن شدیم تا چنین افرادی را به عنوان الگوهای رفتاری به جامعه معرفی و از اینکه چنین شخصیت های ارزشمندی را در کنار خود داشته و داریم به خود افتخار کنیم.

گفتنی است در بخش انتهایی این صفحه آدرس وبگاه انتشارات پناه و موسسه شمس الشموس به شما فرهیخته گرامی معرفی خواهد شد تا بتوانید با محصولات فرهنگی و کتب ارزشمند این موسس آشنا شوید.

عبدالمحمد آیتی کیست؟ تاریخ و محل تولد عبدالمحمد آیتی

مشخصات اولیه معلم فداکار عبدالمحمد آیتی
ولادت: 1305 شمحل ولادت: بروجرد
وفات: 1392 شمحل دفن: بهشت‌زهرا
رشته تحصیلی: علوم حوزوی، الهیات

محل تحصیل: مدرسه علمیه نوربخش بروجرد، دانشگاه تهران

معرفی برخی آثار استاد عبدالمحمد آیتی

برخی آثار: شکوه قصیده، شکوه سعدی در غزل، گنجور پنج گنج، ترجمۀ قرآن مجید، ترجمۀ نهج البلاغه، ترجمۀ صحیفۀ سجادیه

رفته بودند به دیدن پیرمرد. او با همان موهای بلند سپید و محاسن انبوهش آرام و باتواضع مقابلشان نشسته بود و چشم به زمین داشت.

ردیف کتاب‌هایی که پیرمرد روزگار جوانی‌اش را گذاشته بود پی تألیف و ترجمه آن‌ها، پشت سرش بر طاقچه اتاق خانه قدیمی‌اش مرتب کنار هم چیده شده بود. یکی از حاضران برای آنکه سر صحبت را با استاد باز کند، شروع کرد به سؤال­کردن درباره ترجمۀ قرآنِ او.

پیرمرد نگاه مهربانی به او کرد و پرسید: ترجمه من به نظرت خوب است؟ جوان گفت: بله، از عالی‌ترین ترجمه‌هاست. هم روان است و هم صحیح.

بعضی از ترجمه‌ها انگار چیزی به قرآن اضافه یا از آن کم کرده‌اند! لب‌های پیرمرد به لبخندی باز شد. انگار حرف آشنایی شنیده باشد.

گفت: بله، بعضی مترجمان پرانتز هم باز می‌کنند و اظهارنظرهایی هم به متن اضافه می‌کنند! مثلاً خداوند می‌فرماید: «یغفر الذنوب جمیعاً»؛ «همه گناهان را می‌آمرزد.»

بعد پرانتز می­گذارند که (اما نه چون) یا (اما نه اگر)! به توی مترجم چه مربوط؟! خودش می‌گوید همه را می‌آمرزم!

تولد در بروجرد و عاشق شعر و شاعری

عبدالمحمد آیتی در یکی از روزهای بهاری سال 1305 در بروجرد به دنیا آمد. پدر و مادرش اهل مطالعه و آشنا به شعر و قصه بودند. عبدالمحمد هفت ساله بود که به مکتب‌خانه رفت.

زندگینامه عبدالمحمد آیتی

مدرسه‌های جدید تازه در بروجرد پا گرفته بود و پدر و مادر همچون بسیاری افراد دیگر به این مدارس اعتماد نداشتند. همهمۀ شاد کودکانی که به مدرسه می‌رفتند، هر هفته چند نفری از شاگردان مکتب‌دار کم می‌کرد. عبدالمحمد نیز دو سال بیشتر در مکتب‌خانه نماند و راهی مدرسه شد.

مدرسه‌های سبک جدید به مذاقش خوش‌تر می‌آمد. در آنجا نه خبری از چوب و فلک بود و نه بچه‌ها مجبور بودند حروف و کلمات را طوطی‌وار ازبر کنند.

دوران خوش دبستان به‌زودی تمام شد. مهر سال 1320 از راه رسید و او در آستانه پانزده‌سالگی هنوز در دبیرستان ثبت‌نام نکرده بود. پدر می‌گفت تا کلاس ششم کافی است و بهتر است پسرش به سراغ کسب‌وکاری برود اما عبدالمحمد عاشق درس و کتاب بود.

آغاز عشق به علم اندوزی و خواندن الفبای فرانسه

یک روز بعدازظهر که از میدان شهر می‌گذشت، به یکی از دوستانش برخورد. گفت‌وگویی میانشان در گرفت و با دیدن دفتر مشق زبان فرانسه دوستش داغ دلش دوباره تازه شد.

به یاد آورد که همین تابستان اخیر به امید رفتن به دبیرستان، الفبای فرانسه را با خود تمرین کرده بود.

بغضی که گلویش را می‌فشرد، با رسیدن به خانه شکست. مادر که نگاه نمناک پسرش را دید، پدر را راضی کرد و گفت اگر چارقدِ سرم را بفروشم، باید عبدالمحمد را به دبیرستان بفرستم.

سرانجام عبدالمحمد راهی دبیرستان شد. دبیرستان برای او فصل آشنایی با معلمان نخبه‌ای همچون عبدالحسین زرین‌کوب و علی‌محمد مرآت بود که بعدها به چهره‌های سرشناسی تبدیل شدند.

هرچند کلاس‌های مدرسه برای او جذابیت زیادی داشت اما کم‌کم به تحصیل علوم دینی علاقه‌مند شد. آن زمان، جلسات درس آیت‌الله بروجردی روزها زیر سایۀ درختی در حیاط مدرسۀ نوربخش برگزار می‌شد.

عبدالمحمد آیتی پس از اتمام سال سوم دبیرستان در هفده‌سالگی، بااینکه بنا بود به دانش­سرای مقدماتی اهواز برود، در مدرسۀ آقا حجره‌ای گرفت.

پیش از آن، تابستان‌ها که دبیرستان تعطیل می‌شد، کنار شاگردی مغازۀ قنادی و نجاری و کتاب‌فروشی همراه با طلبه‌ها درس می‌خواند.

سفر به قم و فراگیری علوم ادبی و ادبیات عرب

پس از دبیرستان یک سال در مدرسه آقا به خواندن کتاب‌های صرف میر و شرح تصریف و انموذج گذراند و به تشویق یکی از طلاب در سال 1324، در نوزده‌سالگی راهی شهر قم شد. این در حالی بود که پیش از آن معمم شده بود و گاهی به منبر می‌رفت.

در این سال‌ها به علوم ادبی و زبان و ادبیات عرب هم علاقه پیدا کرده بود اما چیزی نگذشت که تصمیم گرفت به تهران بیاید و وارد دانشکدۀ معقول و منقول شود.

معرفی و زندگینامه منیژه آرمین/ از مجسمه‌ سازی تا کسب مدرک درجه یک هنری از وزارت ارشاد

آیتی در تهران دیپلم ادبی گرفت و در رشته الهیات دانشگاه تهران ثبت‌نام کرد. آن زمان دانشکده معقول و منقول دوران طلایی و پرباری را می‌گذراند و کسانی همچون بدیع‌الزمان فروزانفر، محمود شهابی و فاضل تونی و بسیاری دیگر از استادان نامدار معاصر در این دانشکده تدریس می‌کردند.

دریافت مدرک تحصیلی لیسانس در 23 سالگی

عبدالمحمد آیتی که با اندوخته علمی نسبتاً خوبی وارد دانشگاه شده بود، از محضر این استادان به‌خوبی بهره گرفت و در سال 1328، زمانی که بیست و سه سال داشت، دوره لیسانس الهیات را با رتبه اول تمام کرد.

آن زمان گرچه راه برای تحصیل در دورۀ دکتری هموار بود اما ترجیح می‌داد در دبیرستان تدریس کند. مهرماه همان سال با مراجعه به وزارت آموزش‌وپرورش به‌عنوان معلم به شهر بابل فرستاده شد.

سال‌های معلمی سال‌های بسیار پرفرازونشیبی برای او بود. از مدرسه‌های بابل و خرم‌آباد گرفته تا دبیرستان‌های تهران و گرمسار و ساوه هرکدام روزگاری کلاس‌های درس آیتی را به خود دیده‌اند.

تبعید از شهری به شهر دیگر بعلت بیان اوضاع زمانه

علت این همه تغییر مکان تدریس آن بود که او نمی‌توانست به اوضاع زمانه بی‌تفاوت باشد و صحبت‌های سیاسی در کلاس و شعرهای خاصی که به‌تناسب اتفاقات روز می‌سرود، اغلب کار دستش می‌داد و به انتقال یا به تعبیری تبعید او از شهری به شهر دیگر منجر می‌شد.

بیوگرافی آقای عبدالمحمد آیتی

مثلاً همان سال‌های اولِ شروع به کار در مدرسه که جنگ در شبه‌جزیرۀ کره بالا گرفته بود، قصیده‌ای سرود و به سیاست‌های آمریکا اعتراض کرد. فردای روزی که قصیده را در کلاس خواند، از کار معلّقش کردند.

بعد از این اخراج موقتی به‌ناچار مدتی در مغازۀ ماست‌فروشی یکی از دوستانش کار می‌کرد اما تابستان که از راه رسید و انگورها به بار نشستند، صاحب مغازه عذرش را خواست؛ زیرا هوا گرم شده بود و مردم نان و انگور را به نان و ماست ترجیح می‌دادند!

کار در باجه بلیت فروشی اتوبوس

فروش مغازه دیگر کفاف خرج دو نفر را نمی‌داد. پس‌ از آن یکی دیگر از دوستان برایش در باجۀ بلیت‌فروشی شرکت واحد اتوبوس‌رانی کاری پیدا کرد.

گرچه ذائقۀ شاعری و ترجمه و کارهای ادبی آیتی نسبتی با بلیت‌فروشی اتوبوس نداشت اما هر طور بود صبر ‌کرد و در فرصت‌هایی که در همان باجۀ کوچک کنج میدان امام حسین(ع) تهران دست می‌داد، به کارهای ادبی‌اش نیز می‌رسید.

عیب و عار نمی‌دانست که با داشتن لیسانس و سرمایه علمی و ادبی برای امرار معاش تن به چنین کاری بدهد.

در این میان گاهی ذوق شاعری‌ او دستمایه شعرهایی بود که مخاطب آن همان دست‌هایی بودند که از پشت شیشه باجه برای گرفتن بلیت به سویش دراز می‌شد!

سرودن شعر حتی در باجه بلیت فروشی

می‌گفت: روزی این دو بیت را گفتم و پشت شیشۀ بلیت‌فروشی نصب کردم:

باقی پول خویش بشمارید
پس‌از آنش به جیب بسپارید
زانکه از باجه هرکه گردد دور
دعوی‌اش باطل است و حرفش زور!

راننده‌ها گاهی سر به سرش می‌گذاشتند و می‌گفتند: «ممدآقا شعرهای قشنگی بسته!» دیدار با دوستان ادیب هم در همان‌ جا انجام می‌شد.

می‌گفت: «آقای برقعی که می‌خواست کتاب شاعران معاصر را تألیف کند، در آن باجه به دیدن من آمد و مطلب از من گرفت.»

قسمت این بود که پس از مدتی آیتی دوباره به کلاس درس برگردد. دوران تدریس او در شهرهای مختلف سپری شد.

در گیرودارِ جابه‌جایی‌های مدام از شهری به شهری دیگر، همسرش به همراه دوقلوهایی که باردار بود، از دست رفتند و سال‌ها بعد، وقتی بچه‌ها به سن جوانی رسیدند، سرنوشت دخترش پری‌دخت را نیز از او گرفت.

ماجرا از این قرار بود که دخترش به شکل ناگهانی ناپدید شد. چندین ماه با دلهره و نگرانی به دنبال پری­دخت می‌گشت تا سرانجام به‌صورت اتفاقی در برنامه تلویزیونی مربوط به دستگیری دانشجویان سیاسی مبارز، چشمش به جسد دخترش افتاد.

معلوم شد دخترک به همراه دوستانش در درگیری با نیروهای ساواک کشته شده‌اند.

داغ بزرگ از دست دادن دختر

از دست ­دادن پری‌دخت داغ بزرگی بر دل دردمند او گذاشت اما در تمام این حوادث و پیشامدهای ناگوار جز پناه بردن به صبر و غرق‌­شدن در مطالعه و تدریس و تألیف چاره دیگری نمی‌دید.

بعد از مرگ همسر، او تمام شکیبایی، مهربانی‌ و عطوفتی را که در چنته داشت، جمع کرده و به پای بچه‌ها ریخته بود. برای آن‌ها هم پدر بود و هم مادر. مطالعه و کارهای ادبی هم کماکان جای خودشان را داشتند.

جالب اینجاست که این دوره پرمحنت بعدها به پربارترین سال‌های زندگی او از لحاظ علمی تبدیل شد.

او در این دوره، برای مجله‌های کتاب هفته، بامشاد، راهنمای کتاب و سخن مطلب می‌نوشت و ترجمۀ هفت جلد  تاریخ ابن‌خلدون، پنج جلد تاریخ دولت اسلامی و از همه مهم‌تر، ترجمۀ قرآن مجید و نهج البلاغه را در همین سال‌ها به چاپ رساند.

علم آموزی عبدالمحمد آیتی به صورت خودجوش و از سر علاقه

عبدالمحمد آیتی بیشتر از آنکه معلومات خود را در کلاس درس آموخته باشد، همواره به‌صورت خودجوش پیگیر مطالعاتش بود. معتقد بود باید قبل از هرچیز انسان خودش استاد خودش باشد.

با آن کارنامۀ علمی پربار، گاهی سؤالات بچه‌های دبیرستانی به همان اندازه برایش مهم بود که اختلاف‌نظر شاعران بزرگ.

یکی از شاگردانش می‌گوید: «یک‌بار دوست عزیزم احمد شکرچی که داشت متنی از جبران خلیل جبران را می‌خواند تا ترجمه کند، در حال رفتنِ استاد آیتی از مدرسه، معنای واژه‌ای را پرسید.

ایشان معنایی گفتند و رفتند. یکی دو روز بعد، از دفتر مدرسه احمد را خواستند.

آقای آیتی پشت خط با او کار داشت. تلفن کرده بود تا توضیح بدهد اینکه گفتم مثلاً «راه‌راه» درست نبود و معنای درستش «خال‌خال» است.

مهم نبود این سؤال را دانش‌آموزی پرسیده که در متن خواندنش این تفاوت معنایی اثری ندارد، مهم این بود که ایشان تراز کار را رعایت کرده باشند. صبر هم نکرده بودند هفتۀ بعد که دوباره به مدرسه می‌آمدند، گفته‌شان را تصحیح کنند.»

شاگرد پروری شاخصه بزرگ عبدالمحمد

آیتی شاگرد‌پروری را در همه حال با خود داشت. هرجا استعدادی می‌یافت، درصدد پرورش و تشویق و ترغیب آن شخص پیش می‌رفت. فرقی نمی‌کرد کجا باشد.

این استعداد می‌توانست در وجود نوجوان همسایه به چشم بخورد که یک روز صبح به این پیرمرد سپیدموی سلامی داده بود.

او که هیچ‌چیز را به فردا موکول نمی‌کرد، همان‌جا فرصت را غنیمت شمرده و به دنبال احوالپرسی سؤال کرده بود: پسرم کتاب می‌خوانی؟

همان مختصر رغبت و اشتیاق پسرک کافی بود تا فردا گلستان سعدی یا کتابی از شاعران معاصر را از دست استاد هدیه بگیرد.

این هدیه ­دادن‌ها اغلب مقدمه خوبی برای پیوندزدن رشته محبت علمی و عملی آیتی با جوانان علاقه‌مند به ادبیات بود.

کتاب‌هایی که به جوانان تازه‌کار در حوزه ادبیات هدیه می‌داد، گاهی آن‌ها را به نوشتن علاقه‌مند می‌کرد. بعضی‌اوقات یک سال نمی‌گذشت که کتاب‌های همان جوان‌ها جای خودشان را پشت ویترین کتاب‌فروشی‌ها باز می‌کردند.

عضویت در فرهنگستان زبان و ادب فارسی

آیتی سال‌های آخر عمر عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود. چهرۀ ماندگار نیز شد اما تا آخر عمر با همان سادگی و بی‌ادعایی همیشگی در خانۀ کوچکش مشغول خلق آثار بزرگی بود.

به معلمی عشق می‌ورزید و می‌گفت: بعد از سال‌ها هنوز وقتی برای گرفتن حقوق بازنشستگی معلمی‌ام به بانک مراجعه می‌کنم، احساسی معنوی دارم.

موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس

موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس یک موسسه خصوصی، مستقل و غیرانتفاعی بوده که به هیچ نهاد یا ارگان دولتی و غیردولتی وابسته نیست.

این موسسه که در سال 1378 تاسیس شده تنها دارای یک شعبه و یک دفتر مرکزی واقع در خیابان میرعماد بوده و کلیه فعالیت‌های این موسسه در همین ساختمان متمرکز است.

لذا هرگونه تشابه اسمی این موسسه با سایر موسسات و مجتمع‌های آموزشی و غیر آموزشی کاملاً تصادفی است.

معرفی برخی کتب انتشارات پناه

انتشارات شمس الشموس از سال ١٣٧٩ فعاليت خود را در زمينه چاپ و انتشار كتاب آغاز نمود. و طی سال های فعاليت خود تا به امروز موفق به انتشار بيش از 25 عنوان كتاب شده است.

اكثر كتاب های منتشر شده در انتشارات پناه حاصل زحمات چندين ساله تيم های مختلف پژوهشی و قلم نويسندگان موسسه شمس الشموس می باشد و مايه افتخار و مباهات ماست كه استقبال خوانندگان عزيز به حدی بوده كه منجر شده است برخی از اين آثار بيش از ٢٠ مرتبه تجديد چاپ شوند.

امیدرسان، رسانه امیدبخش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا