معرفی و زندگینامه حسین تمنایی؛ از پیشنهاد سرپرستی مدارس ایران در ایتالیا تا مبارزه با سرطان و زندگی بی زرق و برق

حسین تمنایی کیست؟ معرفی بیوگرافی معلم فداکار حسین تمنایی. به گزارش پایگاه خبری امیدرسان، یکی از رسالت‌های اصلی پایگاه خبری امیدرسان، معرفی افراد شاخص و چهره های ماندگار کشور عزیزمان ایران است که در کنار تمام افتخارات زندگی حرفه‌ای خود، پایبندی به انسانیت و اخلاق را از یاد نبرده‌اند.

آن‌ها که علم و عمل را به هم‌آمیخته‌ و نقش زیبایی در عالم انسانی ترسیم کرده‌اند.

خواندن خاطرات بعضی از بزرگان علم و فرهنگ آن‌قدر دلنشین است که می‌تواند برای بسیاری الهام‌بخش باشد.

اینکه می‌شنوی پزشکان دلسوزی بوده‌اند که بدون هیچ‌چشم داشتی کوچه به کوچه دنبال درمان بیماران بی‌بضاغت می‌رفتند و از خرج دارو و درمان تا کرایه ماشین او را حساب می‌کردند.

سرگذشت معلمی که برای شاگردان فقیر و بی‌بضاعتش از هیچ کاری دریغ نداشتند و حتی سر و صورت بچه‌ها را با دست خودش شست‌وشو می‌داد، شورآفرین نیست؟

چه بسیار بزرگانی که به حق بزرگ بودند و شریف، هیچ بدگویی و توهین و تهدیدی آن‌ها را وادار به تلافی و مقابله به مثل نکرد. شریف زندگی کردند و پاک از این دنیا رخت بر بستند.

در این راستا با محبت انتشارات پناه از هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس بر آن شدیم تا چنین افرادی را به عنوان الگوهای رفتاری به جامعه معرفی و از اینکه چنین شخصیت‌های ارزشمندی را در کنار خود داشته و داریم به خود افتخار کنیم.

گفتنی است در بخش انتهایی این صفحه آدرس وبگاه انتشارات پناه و موسسه شمس الشموس به شما فرهیخته گرامی معرفی خواهد شد تا بتوانید با محصولات فرهنگی و کتب ارزشمند این موسس آشنا شوید.

بیوگرافی و جزئیات زندگی معلم فداکار حسین تمنایی

حسین تمنایی
ولادت: 1325 شمسی (کاشان)
وفات: 1373 شمسی (کاشان)
تحصیلات: ریاضی- تجربی (مدرسه عالی علوم کاشان)
فعالیت‌ها: تدریس در مدارس کاشان، رئیس اداره آموزش‌و پرورش نطنز
زندگینامه حسین تمنایی معلم اهل کاشان

نامه عریض و طویلش را که به دفتر رئیس اداره تحویل داد، تازه به فکر فرورفت. نامه بیشتر به هشدار شبیه بود تا انتقاد و پیشنهاد.

زندگینامه حسین تمنایی

مدت زیادی از انتصاب حسین تمنایی به‌عنوان رئیس جدید اداره نمی‌گذشت و او شناخت زیادی از رئیس جدید اداره نداشت. فقط می‌دانست تمنایی معلم جوانی است که برای رفع اختلاف‌هایی که در اداره آموزش‌وپرورش شهر رخ داده، جایگزین رئیس قبلی شده است.

خاطره اختلاف‌ها و مسئولیت‌نشناسی مسئولان قبلی هنوز جایی کنج ذهن آزارش می‌داد. با خودش فکر کرد این شخص هم احتمالاً کسی است مثل مسئولان قبلی.

بهتر است قبل از اینکه درگیر اختلاف‌سلیقه‌ها و زد­و­بندهای اداری بشود، واقعیت فضای موجود را بداند. اصلاً این آدم تازه‌وارد تا بخواهد اطلاع دقیق از وضعیت اداره و مشکلات معلمان پیدا کند، دوباره کشمکش‌ها بالا خواهد گرفت.

برای آنکه به خیال خود به توصیه‌هایش بیشتر تأکید کند، در آخر نامه‌اش نوشته بود: دریغ است با اعمال سلیقه مشکل را دوچندان کنی!

چند روزی از ارسال نامه گذشت و او هر روز بیشتر به لحن تند نامه‌ای که به رئیس اداره نوشته بود فکر می‌کرد. منتظر بود تا توبیخ و تهدیدی از جانب رئیس دریافت کند.

به‌هرحال معمول نبود که معلمی این‌طور گستاخانه رئیس اداره را خطاب کرده، برایش حد و مرز تعیین کند. خودش را برای دردسرهای احتمالی آماده کرده بود اما آن روز تمام معادلات ذهنی‌اش به هم ریخت. تمنایی نامه سراسر هشدار این معلم جسور را خوانده و شخصاً به دیدارش آمده بود.

تعجبش وقتی بیشتر شد که او بعد از سلام و احوالپرسی، نه‌تنها گله و شکایتی نکرد، بلکه بابت نکاتی که در نامه نوشته شده بود، تشکر هم کرد!

موقع خداحافظی از معلم شاکی دعوت کرد تا برای همکاری و مشورت، سری به اداره آموزش‌وپرورش بزند. می‌گفت برای حل مشکلات به هم­فکری با تمام معلمان نیاز دارم.

حسین تمنایی در خانواده‌ای مذهبی در کاشان به دنیا آمد. پدرش از بازاریان شهر بود و فضای حاکم بر خانه به‌شدت از باورهای دینی و سنت‌های مذهبی تأثیر پذیرفته بود.

معرفی و زندگینامه محمد بهمن بیگی؛ از تبعید شدن تا ایجاد مدارس عشایری در کشور

به همین دلیل حسین‌ از همان کودکی با محبت اهل‌بیت(ع) مأنوس شد و چنان‌که فرهنگ مردم مناطق کویری اقتضا می‌کند، با قناعت بار آمد. دوره ابتدایی و متوسطه را در مدرسه حکمت و جامعه تعلیمات اسلامی و نیز دبیرستان امام خمینی (پهلوی سابق) گذراند.

بعد از گرفتن دیپلم ریاضی و گذراندن دوران خدمت در سال 1347 به استخدام آموزش‌وپرورش درآمد.

او بعد از یک سال تدریس در روستای حسنارود، به بیدگل منتقل شد و اندکی بعد ازدواج کرد. اوایل دهه پنجاه، زمانی که دوره راهنمایی در نظام آموزش‌وپرورش گنجانده شد، تمنایی با تحصیل در رشته ریاضی- تجربی برای تدریس به مدارس مقطع راهنمایی منتقل گردید و ضمن تدریس در این مقطع، تحصیل را نیز تا پایان دوره لیسانس ریاضی ادامه داد.

در آن سال‌های ملتهب دهه پنجاه که بسیاری از فرهنگیان و دانش‌آموزان در قالب گروه‌ها و تفکرات مختلف درگیر مبارزه و به چالش کشاندن قدرت حاکم بودند، تمنایی نیز با این سیل خروشان همراه شد.

جلسات هفتگی مذهبی تشکیل می‌داد و شاگردان و همکارانش را در قالب این جلسات با اندیشه‌های دینی آشنا می‌کرد. کمک به نیازمندان هم دغدغه دیگرش بود.

در بعضی اعیاد مذهبی و قبل از نوروز، بسته‌هایی تدارک می‌دید و با جعبه‌ای شیرینی به خانه نیازمندان می‌برد.

از عضویت در شورای شهر تا انتقال به بروجرد و نطنز و زنجان

سال 1358 دوره لیسانس ریاضی را در سن 33 سالگی تمام کرد و یک سال بعد، به‌عنوان مسئول امور تربیتی کاشان منصوب گردید. در همین سال، با رأی مردم به‌عنوان عضو شورای شهر کاشان نیز انتخاب شد.

یک سال از خدمت در این دو پست نگذشته بود که در سال 1360 به بروجرد منتقل و به معاونت آموزش‌وپرورش این شهر منصوب شد.

تمنایی پس از دو سال به کاشان برگشت و پنج سال نیز به‌عنوان رئیس آموزش‌وپرورش شهر نطنز خدمت کرد.

قدرت مدیریت و تقوای عملی او به‌تدریج توجه مسئولان را به خود جلب کرد و او از سال 68 به مدت سه سال مدیرکل آموزش‌وپرورش زنجان شد.

در سال‌های آخر این دوره سه ساله نشانه‌های بیماری در او ظاهر شد؛ بیماری سختی که پس‌ از انجام جراحی او را وادار کرد تا به استعفا و استراحت اجباری تن دهد.

ازآن‌پس تمنایی به خواست مسئولان به‌عنوان مشاور وزیر آموزش‌وپرورش به انتقال تجربه چندین سال تدریس و مدیریت به مسئولان وقت این وزارتخانه مشغول بود.

او از همان سال‌های جوانی، علاوه بر تدریس و فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی مختلفی که دنبال می‌کرد، دستی هم در نوشتن کتاب داشت.

این کتاب‌ها در زمینه‌های مختلف دینی، تاریخی و ادبی ‌نوشته شده‌اند. برخی از آن‌ها پیش از انقلاب با نام مستعار «محمدحسن فردنیا» به چاپ می‌رسید و برخی با نام «تمنایی». زندان هوس، خون‌فروش، آژیر زمان، لحظه‌ها و اشک یتیم ازجمله همین کتاب‌هاست.

بعد از انقلاب نیز در سال‌هایی که مردم درگیر دفاع از کشور بودند، او با وجود بر عهده داشتن سمت‌های مدیریتی مختلف، بارها به جبهه رفت و پابه‌پای دیگر جوانان به دفاع از مرزهای ایران پرداخت.

در این میان در کار معلمی و مدیریت شیوه خاص خودش را داشت. سبک مدیریت او به این صورت بود که نیروی زیر دستش را پرورش می‌داد و طوری عمل می‌کرد که اگر زمانی ناچار شد تا آن پست را ترک کند یا آن را به زیردست خود واگذارد، آن شخص بتواند به‌خوبی از پس کار در مراتب بالاتر برآید.

معرفی و زندگینامه عبدالرزاق بغایری؛ از پرسیدن سوالات لاینحل تا ساخت کره جغرافیایی ایران

علاوه ‌بر این معتقد بود باید هرکس در هر مسئولیت‌ اجرایی به گونه‌ای خود را رشد دهد که بعدها توان برعهده‌گرفتن مسئولیت‌های مهم‌تری را داشته باشد.

به همین دلیل به‌خاطر شایستگی‌هایی که از خود نشان می‌داد، به پست‌های مدیریتی رده بالایی منصوب شد. بااین‌حال این انتصاب‌ها هیچ اثری در رفتار و منش او نداشت.

معرفی و زندگی نامه معلم حسین تمنایی

در واقع خود را به گونه‌ای رشد داده بود که تمام این مقام‌ها و مرتبه‌های ظاهری در مقابل شخصیت نجیبش حقیر جلوه می‌کرد.

تکریم همکاران و مردم در بالاترین حد امکان

آنچه او را در چشم کارمندانش بزرگ جلوه می‌داد، نه تکبر و برخوردهای خشک اداری با زیردست بود و نه مغرور­شدن به میز ریاستی که چند صباحی در اختیارش گذاشته بودند.

رفتار او در سمت مدیریت با خدمتگزار اداره آن‌قدر محترمانه و عاری از تکبرهای خاص برخی مدیران بود که اگر کسی از راه می‌رسید و خدمتگزار اداره را نمی‌شناخت، گمان می‌کرد تمنایی در حال صحبت با یکی از مسئولان مهم اداره است.

بنابراین می‌توان حدس زد که نحوۀ تعامل او با معلمان و مسئولان رده پایین‌ چگونه بوده است. در ارتباط با معلمان که بدنه اصلی تشکیلات آموزش‌وپرورش را تشکیل می‌دهند، گذشته از احترام و گرامیداشت جایگاه معلم، سعی می‌کرد گوش شنوایی برای شنیدن مشکلات آن‌ها داشته باشد.

ازآنجاکه در جایگاه رئیس اداره آموزش ‌و پرورش با طیف متنوعی از مشکلات مواجه بود، در صورت امکان شخصاً اقدام می‌کرد و به دور از نامه‌نگاری‌ها و کاغذبازی‌های معمول در ادارات، به روال انجام کار سرعت می‌بخشید؛

مثلاً همیشه برگه یادداشت کوچکی به همراه داشت و هر بار که ارباب رجوع گرفتاری در جایی داخل یا خارج از اداره به او مراجعه می‌کرد، مشکل آن شخص را همراه با شماره تماسش روی آن برگه یادداشت می‌کرد و در اولین فرصت به آن مسئله رسیدگی می‌کرد و نتیجه را تلفنی به آن شخص اطلاع می‌داد و روی نام و شماره تماس آن ارباب رجوع خط می‌کشید که یعنی مشکل برطرف شد.

درباره برطرف‌­کردن مشکلات داخل مدارس نیز به همین صورت باشتاب عمل می‌کرد و حل مسائل جزئی را به بروکراسی‌های غیرضروری موکول نمی‌کرد؛

مثلاً یکی از آموزگاران مدارس کاشان می‌گوید: چند سال پیش در کلاس اول ابتدایی آموزشگاه 22 بهمن کاشان به تدریس اشتغال داشتم. در این کلاس عدم روشنایی و نور کافی موجب ناراحتی آموزگار و دانش‌آموزان شده بود.

تصمیم گرفتم شخصاً موضوع را با آقای تمنایی مطرح کنم. وقتی ایشان از جریان مطلع شدند، ناراحت شدند و گفتند ده تا پانزده دقیقه دیگر شخصاً برای پیگیری به محل آموزشگاه می‌آیم.

خدا می‌داند سر ساعت مقرر در کلاس اینجانب حضور پیدا کردند و چون از نزدیک روشنایی نامناسب را دیدند، تلفنی از دفتر آموزشگاه با مسئول خدمات اداره موضوع را مطرح کردند.

فردای آن روز سریعاً پنجره بسیار بزرگی در انتهای کلاس نصب شد. به‌این‌ترتیب این مشکل بزرگ را در مدت بسیار کوتاهی برطرف کردند.

تمنایی در شرایطی که هرکس به فکر ترقی رتبه و کسب امتیاز برای داشتن حقوق بالا و رفاه بیشتر است، با وجود توانمندی‌های مدیریتی که در خود داشت، بیشتر از آنکه به حقوق و مزایای بالاتر بیندیشد، به این فکر می‌کرد که وجود او در کجا مثمرثمر است.

به‌طوری‌که چندین مورد پیشنهاد برای سمت‌های پردرآمد، ازجمله سرپرستی مدارس ایران در ایتالیا را نپذیرفت و به همان حقوق مختصر معلمی قانع بود.

تقسیم حقوق معلمی با محرومان و نیازمندان

این حقوق معلمی را هم فقط منحصر به مخارج زندگی خود و خانواده‌اش نمی‌دانست؛ به‌طوری‌که هر ماه بعد از دریافت حقوق، ابتدا سهم محرومان و نیازمندان را از درآمد خود جدا می‌کرد و باقیمانده را به امرار معاش خانواده‌اش اختصاص می‌داد.

این کار را مثل نماز اول وقت بر خود واجب می‌دانست و خود را به مقدم‌داشتن نیازمندان و پرداخت سهم آن‌ها پیش از سهم خود و خانواده‌اش مقید می‌کرد. می‌گفت آن مقدار که برای نیازمندان می‌دهیم، باقی می‌ماند و آنچه خرج خود می‌کنیم، از بین می‌رود.

به همین خاطر با تأسی به مولا امیرالمؤمنین(ع)، بعضی شب‌ها وسایل و مواد غذایی را با برچسب انجمن خیریه به در خانه نیازمندان می‌برد. زنگ می‌زد و تا جواب می‌شنید، دور می‌شد تا فرستنده معلوم نشود و آن خانواده را شرمنده کمک‌های خود نسازد.

این بخشش غیر از آن گذشت‌های مادی دیگری بود که همه از او سراغ داشتند. همسرش می‌گوید: هرگاه برای ایشان لباس و پوشاک تهیه می‌کردیم، بعد از مدتی می‌فهمیدیم که آن را به اطرافیان و آشنایان نیازمند بخشیده‌اند.

هنگامی‌که در زنجان بودیم، کفشی برایشان تهیه کردم. وقتی به منزل آمدند، کفش را که دیدند، قیمت آن را پرسیدند.

گفتم حدود 1800 تومان خریده‌ام. نشانی مغازه کفاشی را خواستند و به آنجا رفتند. آن کفش را با یک جفت کفش 280 تومانی عوض کردند و با باقیمانده پول چند جفت کفش دیگر از همان 280 تومانی‌ها خریدند و آن‌ها را به انجمن اولیا و مربیان دادند تا به محرومان بدهند.

ایشان نه‌تنها از پوشیدن کفش‌هایی با این قیمت عار نداشتند، بلکه افتخار هم می‌کردند که ساده زندگی می‌کنند و ارزش وجودی هرکس را به ذات او و شخصیت و منزلت و تحصیلات وی می‌دانستند، نه به کفش و لباس گران‌قیمت.

جنگ که تمام شد، بیماری سرطان جسم او را در خود فرو برد. او چهار سال با سرطان مبارزه کرد. در این چهار سال همچون همیشه عمر با همان جدیت و دقت و بی هیچ اتلاف وقت سرگرم کار و مطالعه بود.

معرفی و زندگینامه جبار باغچه‌ بان؛ از خوابیدن در طویله تا تاسیس اولین مدرسه ناشنوایان

بیماری سرطان او را که در تمام عمر به استفاده از وقت حساس بود، بیش از پیش به این سرمایه‌ای که با شتاب در حال از دست رفتن بود، حساس کرد.

این خصلتی نبود که یک‌شبه با آگاهی از نزدیک­شدن موعد مرگ به فکر آن افتاده باشد. آن‌قدر به چگونه گذراندن وقت حساس بود که حتی پیشنهاد داده بود تا در مهمانی‌های دوره‌ای که برادر و خواهرانش برگزار می‌کردند، هر بار میزبان مطلب یا حدیثی آماده کند تا در کنار دیدوبازدید درباره آن نیز صحبت کنند و این‌گونه بهره معنوی هم از مهمانی ساده ببرند.

تاجر زیرک و تجارت با خداوند

اما در سال‌های آخر عمر، دیگر همچون بازرگانی که بخواهد سرمایه ارزشمندش را در تجارت پرسودی صرف کند، نسبت به لحظه لحظه باقیمانده حیات دنیایی‌اش حساس بود.

وقتی مشغول کار می‌شد، اگر حرف لغوی به میان می‌آمد، به بچه‌ها می‌گفت: سخن را تمام کنید. ده دقیقه از وقتمان گرفته شد. من باید تا شب ده دقیقه بیشتر کار کنم. حیف است وقت هدر رود. خداوند لحظه لحظه عمر ما را حسابرسی خواهد کرد.

بیوگرافی معلم حسین تمنایی

چند ماه قبل از آنکه مغلوب بیماری شود، به سردردهای شدیدی مبتلا بود که به از دست‌دادن بینایی چشم چپ و بخش‌های زیادی از چشم راست انجامید.

همسرش، زهرا عبدالرزاقی، می‌گوید: وقتی به پزشک مراجعه کردیم، متوجه شدند که بینایی همسرم قابل بازگشت نیست.

نماز شکرانه به خاطر بیماری سرطان

به منزل که آمدیم با کمک من تا نیمه‌شب به کار خود ادامه دادند. برایشان کتاب می‌خواندم و ایشان نت‌برداری می‌کردند.

بعدازآن شروع کردند به نمازخواندن. ساعت‌ها گذشت و نمازشان تمام نشد.

سؤال کردم شما با آن سردرد شدید و چشم‌درد چرا این‌قدر نماز می‌خوانید؟

جواب دادند: نماز شکرانه می‌خوانم. خداوند 47 سال پیش به من نعمت بینایی داد و اکنون این هدیه و این امانت را از من پس گرفت. از دست ­دادن چشم و صدایم را هم نعمت بزرگی می‌دانم.

چون هر دوی آن‌ها عامل گناه هستند و خداوند در این آخر عمر می‌خواهد که من گناه نکنم.

این رضایت خاطر و تسلیم به مقدرات الهی تا پایان این چهار سال درد و رنج ادامه داشت.

آن‌طور که همسرش می‌گوید: چند ماه قبل از رحلت ایشان، من ناراحت و افسرده به او نگاه می‌کردم و می‌دیدم که از درد به خود می‌پیچند و از شدت سردرد قرمز شده‌اند، ولی تسبیح به دست دارند و ذکر می‌گویند.

حسین تمنایی تسلیم در برابر قضا و قدر الهی

ایشان به من نگاهی کردند و تا مرا افسرده دیدند، از حالم جویا شدند. گفتم: «چرا شما باید این‌گونه بشوید؟» پاسخ دادند: «من مشکلی ندارم.

اتفاقاً الان در بهترین موقعیت‌ها به سر می‌برم. نمی‌دانید این حال و روز چه لذتی برای من دارد. شما نمی‌توانید این لذت را درک کنید.

من اکنون در موقعیتی هستم که به‌طور کامل دل از دنیا و مادیات دنیایی بریده‌ام و تنها تکیه‌گاهم خداست. احساس سبکی می‌کنم. هیچ‌چیزی از دنیا به نام من نیست و آرامشی دارم که هیچ‌کدام از شما ندارید.»

فاطمه، سمیه و مطهره، سه فرزندش، تا روزهای آخر عمر کوتاه پدر او را در کسوت همان مرد مهربان و معلم کاردانی می‌یافتند که همیشه به فکر دیگران است و تقوا و احتیاط را در همه مسائل مراعات می‌کند.

از رعایت نوبت، با وجود بدحالی شدید، در مطب دکتر گرفته تا برگرداندن چند بادامی که کودکش از درخت‌های اردوگاه آموزش‌وپرورش چیده است!

سمیه می‌گوید: از طرف مدرسه به اردوگاه قمصر رفته بودیم، چون پدر عزیزم خام‌خواری داشتند، من از درخت‌های اردوگاه مقداری بادام چیدم که به‌عنوان سوغات برای پدرم بیاورم.

وقتی بادام‌ها را به بابا دادم، ایشان پرسیدند: “این بادام‌ها را از کجا آورده‌ای؟” گفتم: “از درخت‌های اردوگاه چیده‌ام.” ناراحت شدند و زود لباس‌هایشان را پوشیدند و به اداره رفتند و بادام‌ها را هم با خودشان بردند.

آنجا معذرت‌خواهی کردند و حلالیت طلبیدند و بادام‌ها را با دویست تومان پول به اداره تحویل دادند.

درحالی‌که بادام‌ها بیست تومان بیشتر ارزش نداشت و از من خواستند که در مقابل خطا و اشتباهم استغفار کنم و نماز توبه به جا بیاورم.

در روزهای پایانی که رفتن را نزدیک می‌دید و نزدیکان را بی‌تاب؛ روزی همسر و فرزندانش را این‌گونه دلداری‌ داد: درست است که بیماری سرطان دارم و پزشکان سرطان را بیماری وحشتناکی معرفی کرده‌اند اما سرطان چیزی به‌جز رشد زیاد سلول کوچکی در بدن نیست. شما نباید ناراحت باشید.

کوچک شمردن سرطان و بزرگ دانستن نعمت الهی

اگر برای من مرگ ناگهانی فرا می‌رسید، چه می‌کردید و چگونه طاقت می‌آوردید؟ خداوند این بیماری را از روی لطف و مهربانی به من هدیه کرد تا فرصتی برای توبه و انابه داشته باشم و شما هم خود را برای مرگ من آماده کنید و برای مواجه­‌شدن با این حادثه روحیه آماده‌تری داشته باشید.

معرفی و زندگینامه احمد احمدی بیرجندی؛ از شستن صورت شاگردان تا خدمت در آستان قدس رضوی

اگر رضایت الهی را به رضایت خود ترجیح دهید، مشکلی نخواهید داشت؛ بنابراین بیماری من می‌تواند برای همه درسی باشد تا قدر لحظات زندگی را بیشتر و بهتر بدانند.

چهار سال مبارزه با این بیماری بی‌نتیجه ماند و او سرانجام در غروب روز چهارشنبه 24 اسفند سال 1373، در 48 سالگی درگذشت. دوستان و آشنایان از هر سو گرد آمدند و پیکر او را تشییع کردند و مراسم متعددی به یادبودش در شهرهای مختلفی که در آن خدمت کرده بود، برگزار شد.

زندگی‌ او سراسر حکایت این شعر بود که:

مردان حقیقت که به حق پیوستند از دام تعلقات دنیا رستند

چشمی به تماشای جهان بگشودند دیدند که دیدنی ندارد، بستند

موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس

موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس یک موسسه خصوصی، مستقل و غیرانتفاعی بوده که به هیچ نهاد یا ارگان دولتی و غیردولتی وابسته نیست.

این موسسه که در سال 1378 تاسیس شده تنها دارای یک شعبه و یک دفتر مرکزی واقع در خیابان میرعماد بوده و کلیه فعالیت‌های این موسسه در همین ساختمان متمرکز است. لذا هرگونه تشابه اسمی این موسسه با سایر موسسات و مجتمع‌های آموزشی و غیر آموزشی کاملاً تصادفی است.

معرفی برخی کتب انتشارات پناه

انتشارات شمس الشموس از سال ١٣٧٩ فعاليت خود را در زمينه چاپ و انتشار كتاب آغاز نمود. و طی سال های فعاليت خود تا به امروز موفق به انتشار بيش از 25 عنوان كتاب شده است.

اكثر كتاب های منتشر شده در انتشارات پناه حاصل زحمات چندين ساله تيم های مختلف پژوهشی و قلم نويسندگان موسسه شمس الشموس می باشد و مايه افتخار و مباهات ماست كه استقبال خوانندگان عزيز به حدی بوده كه منجر شده است برخی از اين آثار بيش از ٢٠ مرتبه تجديد چاپ شوند.

امیدرسان، رسانه امیدبخش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا